عطر یار - شماره 775
مَه کنعانیان
ای مَه کنعانیان، یوسف زهرا بیا
وی شَه اقـلیمِ جـان، سـوی رعـایا بیا
دهـر ندارد صـفا، بیرُخ دلجوی تو
ای رُخت آئینه ی، ایزد یکتا بیا
تاب صبوری دگر، در دل عشاق نیست
بهـر خدا از پـی، شـادی دلهـا بیا
قامت دلجو خوش است، سرو لب جو خوش است
پای به چشمم بنه، بـهر تماشـا بیا
خـیز و زِ جـا برفراز، پرچم توحید را
تـا بـپرستند خـلق، جمله خدا را بیا
ظلـم و سـتم در جـهان، جای عدالت گرفت
تا که حکومت کند، عـدل به دنـیا بیا
ای خـلف مصطفیٰ، وی پسر مرتـضی
ای که خـدا را تـویی، دست توانـا بیا
خـیز که دنیا همـه، منـتظر مصلحند
صبر به پـایان رسـید، نیست شکیبا بیا
هر که زِ درگاه تو، مـیطلبد حاجتی
از تو «شکوهی» نداشت، جز تو تمنّا بیا