«عمامه‌های خاکی» روایتی از ۱۰طلبه شهید
کتاب «عمامه‌های خاکی»به زندگی 10طلبه شهید اشاره می‌کند؛ عالمانی که علم و جهاد و شهادت را در کنار هم قرار دادند و جان خود را فدا کردند تا انسان‌ها از جهل به علم و از تاریکی به روشنایی مهاجرت کنند.
مسعود مختاری نویسنده آن، با بهره‌گیری از خاطرات طلبه‌های شهیدی چون سیدرسول سیدین، سیدکاظم قریشی، سید علی‌اصغر حسینی، سیدخداداد ذبیحی، عباس صالحی، علی‌اصغر کلاهی، حمیدرضا شمسی، سیداحمد میرصادقی و داوود سرابی‌مقدم، این کتاب را به رشته تحریر درآورده و با کمک انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسانده است.
در بخشی از کتاب می‌خوانید:
یکی از گروهان‌ها تو شرایط سختی قرار گرفته بود. با اینکه شب بود، تصمیم بر این شد، دوتا ماشین نیرو بفرستند کمک‌شان، با سرعت زیاد تو جزیره مجنون در حال حرکت بودیم. همش باتلاق و چاله چوله‌هایی بود که پر از آب شده بودند. یک مرتبه یکی از ماشین‌ها افتاد تو یکی از این چاله‌ها و لاستیکش به گل فرو رفت. هر کاری کردیم در نیامد. بچه‌ها کم‌کم داشتند نگران می‌شدند؛ چون با نرسیدن ما ممکن بود، گروهان محاصره شده و همگی شهید بشوند. یک‌دفعه سید علی‌اصغر حسینی، روحانی گردان که همراه ما بود، دست برد روی سرش و عمامه‌اش را شروع کرد به بازکردن.
مسعود مختاری نویسنده آن، با بهره‌گیری از خاطرات طلبه‌های شهیدی چون سیدرسول سیدین، سیدکاظم قریشی، سید علی‌اصغر حسینی، سیدخداداد ذبیحی، عباس صالحی، علی‌اصغر کلاهی، حمیدرضا شمسی، سیداحمد میرصادقی و داوود سرابی‌مقدم، این کتاب را به رشته تحریر درآورده و با کمک انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسانده است.
در بخشی از کتاب می‌خوانید:
یکی از گروهان‌ها تو شرایط سختی قرار گرفته بود. با اینکه شب بود، تصمیم بر این شد، دوتا ماشین نیرو بفرستند کمک‌شان، با سرعت زیاد تو جزیره مجنون در حال حرکت بودیم. همش باتلاق و چاله چوله‌هایی بود که پر از آب شده بودند. یک مرتبه یکی از ماشین‌ها افتاد تو یکی از این چاله‌ها و لاستیکش به گل فرو رفت. هر کاری کردیم در نیامد. بچه‌ها کم‌کم داشتند نگران می‌شدند؛ چون با نرسیدن ما ممکن بود، گروهان محاصره شده و همگی شهید بشوند. یک‌دفعه سید علی‌اصغر حسینی، روحانی گردان که همراه ما بود، دست برد روی سرش و عمامه‌اش را شروع کرد به بازکردن.