printlogo


printlogo


عاشورا پیامد تغییر ارزش‌ها
نبشتار پیش روی در تلاش است تا با نگاهی جامعه‌شناختی، به این پرسش پاسخ دهد که چه اتفاقی در جامعه نبوی رخ داد که روزی مردم هنگام وضو ساختن پیامبرمکرم اسلام(ص) پروانه‌وار گرد حضرتش حلقه می‌زدند و برای تبرّک جستن به قطرات آب وضوی آن وجود نازنین، گوی سبقت از هم می ربودند؛ اما روز دیگر گردهم آمدند تا میوه باغ نبوّت را در گودال غربت، تنها و بی‌معین با تیغ کین سربریده، دامن عفّت را به آتش کشند و خاندان عصمت(ع) را به اسارت برند و بر این همه بیدادگری پای کوبند و جشن پیروزی گیرند؟

​​​​​​​ادامه از شماره قبل

 
  ارزشها، هدایتگر رفتارابتدا لازم است منظور از ارزش‌ها و رابطه آنها با رفتار بیان گردد:
جامعه‌شناسان «ارزش‌ها» را بدین صورت تعریف می‌کنند: «ارزش‌ها، عقاید عمیقاً ریشه‌داری است که گروه اجتماعی، هنگام سؤال درباره خوبی‌ها، برتری‌ها و کمال مطلوب، به آن‌ها رجوع می کند.»19 با توجه به این تعریف، ارزش‌ها هدایت‌کننده رفتار افراد در جامعه‌اند و هرگونه تغییر در آنها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت. از این‌رو، شناخت ارزش‌ها از نیازهای اساسی جامعه است و به‌همین دلیل، نهادی به‌نام «آموزش و پرورش» را مأمور شناسایی و آموزش ارزش‌ها به افراد جامعه نموده‌اند؛ چه اینکه از جمله کارکردهای مهم این نهاد، تقویت قدرت سازگاری افراد با ارزش‌های جامعه است.20
در جامعه نبوی، نقش اهل‌بیت(ع)  آشناسازی مردم با ارزش‌های الهی بوده است که این نقش را حکّام با خانه‌نشین کردن آنها و ممانعت از ترویج احادیث نبوی، از آنها ربودند و اینجا بود که مسلمانان دچار مشکل تطبیق رفتار خود، با شرع مقدّس ارزش‌های ناب شدند؛ پیامدی که حاکمان وقت نیز متوجه آن شدند و برای حل آن، مجوّز فتوا و نقل حدیث را برای دو دسته حکّام و سیاست‌مداران و افراد مورد اعتماد خود صادر کردند و آنها نیز نشسته و دروغ بافتند و به‌جای ارزش‌های ناب الهی، ارزش‌های مادی دنیوی ساختند و به‌نام ارزش‌های الهی نشر دادند.
علامه امینی(قد) در الغدیر می‌نویسد: «[افرادی] همانند حرب‌بن میمون که زاهد و عابد بود؛ ولی حدیث جعل می‌کرد یا ابن‌هیثم طائی، تمام شب را به نماز می‌ایستاد، وقتی که صبح می‌شد، جلوس می‌کرد و دروغ می‌گفت.»21
مسلمانان نیز برای شناخت ارزش‌ها و آموزش دین و احکام الهی، نزد ابوهریره‌ها و ابن‌هیثم‌ها می‌رفتند و آنها را گروه مرجع خود قرار می‌دادند و به‌جای حلقه زدن گرد وجود نورانی حضرت علی(ع) و فرزندانش و بهره‌گیری از کوثر زلال معرفت، سر بر آستان دیگران می‌ساییدند و رسم زندگی می‌آموختند.
آیت‌اللّه‌العظمی جوادی آملی در درس فقه خود، این داستان پرغصه را نقل می‌کردند: «روزی امام حسین(ع) در مسجدالنبی(ص) نشسته بود و ابن‌عباس نیز در کنار ایشان بود. مرد عربی وارد مسجد شد و به سراغ ابن‌عباس آمد و از او مسئله‌ای پرسید. امام حسین(ع) مشغول جواب شد. آن مرد با بی‌شرمی گفت: از شما نپرسیدم!...» 22
به این دلیل است که روایات منقول از حضرت علی و فرزندانش(ع) درباره احکام، بسیار نادر است؛ مگر از امام باقر(ع) و صادق(ع) که آن هم، به‌دلیل وضعیت پدیدآمده جنگ بنی‌امیه و بنی‌عباس توانستند، احکام نورانی الهی را به بشر هدیه کنند.
به هر روی، تغییر و دگرگونی ارزش‌ها تا جایی پیش رفت که انصار و مهاجر از وضع موجود شکوه کردند.
علّامه امینی(قد) در الغدیر می‌نویسد: «مهاجران و انصار از اینکه جامعه اسلامی به سوی ارزش‌های عصر جاهلی سوق داده شده و تعصّب قومی و نژادی به تمام معنا احیا گردیده است، شکوه می‌کنند.»23
امیرالمؤمنین علی(ع)  نیز پس از روی کار آمدن، به تغییراتی که پدید آمده بود، اشاره کردند و با حسرت از گذشته یاد نمودند. ایشان در خطبه 129 می‌فرمایند: «بندگان خدا! در زمانی واقع شده‌اید که خیر و نیکویی به آن پشت کرده، و شر و بدی رو آورده است و شیطان هر روز بیش از پیش در کار گمراهی مردم طمع می‌ورزد... به هر سو که می‌خواهی نگاه کن. آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم می‌کند یا ثروتمندی که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده یا بخیلی که با بخل ورزیدن در ادای حقوق الهی ثروت انباشته و یا متمرّدی که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است، آیا شخص دیگری جز این‌ها می‌بینی؟ کجایند خوبان شما؛ انسان‌های وارسته و پرهیزگاری که در کسب‌شان از حرام پرهیز می‌کردند و در رفتار و عقیده‌شان پاکی می‌ورزیدند؟... شما در میان جمعی از مردم پست و دون‌صفت ماندید که به‌دلیل پستی و بی‌ارزشی آن‌ها، لب‌ها جز به مذمّت آن‌ها حرکت نمی‌کند: «فانّا للّه وانا الیه راجعون.» 
مفاسد آشکارشده، نه انکارکننده و تغییردهنده‌ای پیدا می‌شود و نه بازدارنده‌ای به چشم می‌خورد. آیا با این وضع، می‌خواهید در دار قدس خدا و رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیایش باشید؟ هیهات...»24
آری! وقتی به‌جای ارزش‌های ناب الهی، ارزش‌های مادی و ساخته حکّام و حدیث‌سازان را فراروی افراد جامعه می‌گذارند، رفتاری جز آنچه امام در خطبه نورانی‌اش اشاره دارد، نباید انتظار داشت؛ چه اینکه ارزش‌ها هدایت‌گر رفتار در اجتماعند و هنجارهای اجتماعی پای در رکاب ارزش‌های حاکم بر جامعه دارند.

 
  معاویه و ادامه روند تغییر ارزشهابا خاتمه یافتن حاکمیت 25 ساله اصحاب سقیفه و به خلافت رسیدن مولی‌الموحدّین(ع)، انتظار می‌رفت که جامعه اسلامی ارزش‌های نبوی فراموش‌شده‌اش را بازیافته، با بهره‌گیری از دریای موّاج معارف که از سینه علی(ع)  می‌جوشید، بتواند رفتارش را دگرگون کند و راه کمال پیش گیرد و این مهم با در دست داشتن حکومت به‌عنوان عامل مؤثر در تغییر ارزش‌ها، ممکن و میسّر به نظر می‌آمد.
اما تاریخ به‌عیان دید که تلاش امام(ع) در این زمینه، در قدم آغازین با مشکلات عدیده‌ای مواجه گردید؛ چه اینکه حضرت حرکت اصلاحی خود را بر دو محور عدالت اقتصادی در امر بیت‌المال و لیاقت در واگذاری امارت و ولایت، استوار داشت که در محور اول، عدالت علوی موجب رنجش زراندوزان و دنیاگرایان همچون طلحه و زبیر گردید که به‌برکت بذل و بخشش عثمان، ثروت‌های کلانی به دست آورده بودند و بدین دلیل، جنگ جمل را به راه انداختند و در محور دوم، حرکت امام باعث نارضایتی امرای ناصالحی گردید که توسط عثمان به امارت رسیده بودند؛ افرادی همچون معاویه که جنگ صفین را به‌همراهی تازه مسلمانان شامی که رفتارشان بر پایه ارزش‌های آموخته‌شده جریان سقیفه بود، بر ضد امام(ع) به راه انداختند؛ شامیانی که با دسیسه اصحاب سقیفه به‌سرکردگی معاویه در فقر دینی و فرهنگی کامل به‌سر می‌بردند و حتی شناختی صحیح از پیامبر و فرزندانش(ع) نداشتند.
مسعودی در مروج‌الذهب در این‌باره می‌نویسد: «یکی از دوستان اهل علم گفت: ما درباره ابوبکر و عمر و علی و معاویه بحث می‌کردیم. عده‌ای ناظر مباحثه بودند. یکی از آن‌ها که عاقل‌ترین آن‌ها بود، گفت: شما درباره ابوبکر و عمر و... چه می‌دانید؟ من پرسیدم: شما درباره آن‌ها چه فکر می‌کنید؟ جواب داد: آیا علی پدر فاطمه نبود؟ گفتم: فاطمه کیست؟ گفت: همسر پیغمبر و دختر عایشه و خواهر معاویه. گفتم: حکایت علی چه بوده است؟ گفت: در جنگ حنین با پیغمبر کشته شد...»25
به هر حال، معاویه به‌همراهی یکصدهزار نیروی شامی که نماز جمعه را در روز چهارشنبه بجا می‌آوردند، جنگ صفین را به راه انداخت و نتیجه آن، تفرقه میان لشکر امام(ع) بود که عده‌ای راه خود را از امام جدا کردند و در نهروان گرد هم آمدند و بر امام خویش تیغ کشیدند و بدین‌سان، امام(ع) طی قریب به پنج‌سال حاکمیت، با کارشکنی‌های فراوان روبه‌رو شد و سرانجام نیز به دست اشقی‌الآخرین به شهادت رسید و پس از شهادت ایشان، طولی نکشید که معاویه امور مسلمانان را به دست گرفت و خود را امیرالمؤمنین خواند؛ درحالی‌که روند تغییر ارزش‌ها را همانند اسلاف خود پی می‌گرفت و این‌بار با سرعت و شدت بیشتر؛ چه اینکه وی به هیچ حقیقتی پای‌بند نبود و راهی جز ضلالت پیش نگرفته بود.
علی(ع) در این‌باره می‌فرماید: «رهبر این گروه بنی‌امیّه از ملت اسلام خارج و بر پایه ضلالت و گمراهی ایستاده است.» 26
امام حسین(ع)  نیز درباره بنی‌امیّه می‌فرماید: «آگاه باشید! آنان (بنی‌امیّه)، پیروی از شیطان را بر خود لازم دانسته و اطاعت الهی را ترک نموده‌اند و فساد را آشکار و حدود الهی را تعطیل نموده اند.»27
معاویه پس از شهادت مولی‌الموحّدین و خانه‌نشین کردن امام حسن(ع)، خود را بی‌رقیب دید و در راه دگرگونی ارزش‌های اسلامی، سعی فراوان نمود و اوضاع را به عصر جاهلیت برگرداند.
امام حسین(ع) در این‌باره می‌فرماید: «جدّا اوضاع زمان دگرگون گردیده؛ زشتی‌ها آشکار و نیکی‌ها و فضیلت‌ها از محیط ما رخت بربسته است؛ از فضایل انسانی چیزی باقی نمانده است، مردم در زندگی ننگین و ذلّت‌باری به‌سر می‌برند؛ نه به حق عمل می‌کنند و نه از باطل دوری می‌نمایند.»28
از آنجا که سعی بر این است که فرایند تغییر ارزش‌ها به تصویر کشیده شود، لازم می‌نماید که در این قسمت از بحث، به روندی که معاویه در ادامه تغییر ارزش‌ها پیش‌گرفت، هرچند به‌اختصار، اشاره گردد:
1. هتک حرمت پیامبر(ص)
معاویةبن ابوسفیان برای به فراموشی سپردن ارزش‌های نبوی و احیای ارزش‌های جاهلی و عصر جاهلیت، نخست تلاش کرد تا از منزلت قدسی پیامبر مکرّم(ص) بکاهد و ایشان را در حد یک انسان معمولی قرار دهد. از این‌رو، به افرادی دستور جعل حدیث در این زمینه داد. جاعلان مزدور و دست‌نشانده نیز، احادیث زیادی در وهن شخصیت نبوی جعل کردند که به یک مورد آن‌ها اشاره می‌شود: بخاری در کتاب صحیح خود می‌نویسد: «عایشه می‌گوید:
دو کنیزک آوازه‌خوان در خانه من، شعرهایی از عصر جاهلیت و جنگ‌های آن به آواز می‌خواندند. در این هنگام، پیامبر(ص) وارد شد و بدون هیچ واکنشی به روی بستر خویش دراز کشید. در این زمان، ابوبکر وارد شد و به‌محض برخورد به آوازه‌خوان، با شدت و تندی به او گفت: ساز و آواز شیطانی در محضر پیامبر؟! رسول‌خدا(ص) به ابوبکر رو کرد و فرمود: رهایشان کن و کارشان نداشته باش! هر گروهی عیدی دارد و امروز هم عید ماست!»29
معاویه برای اینکه بتواند جامعه اسلامی را از ارزش‌های ناب تهی کند، به کاستن منزلت پیامبر(ص) اکتفا نکرد؛ بلکه تلاش می‌کرد تا نام و ذکر رسول‌خدا را از میان بردارد و به‌تعبیر خود، به خاک بسپارد.
مسعودی در مروج‌الذهب در این‌باره می‌نویسد: «... مغیرة‌بن شعبه می‌گوید: به معاویه گفتم: تو به آرزوهایت رسیده‌ای. حال با این کهولت سن، نظر لطفی به بنی‌هاشم نما... معاویه گفت: نه به خدا سوگند! آرام نخواهم نشست؛ مگر اینکه نام او [پیامبراکرم(ص)] را دفن کنم و این ذکر و یاد را [که در اذان و اقامه برده می‌شود] به‌خاک سپارم.»30
2. منع نشر فضایل اهلبیت(ع)
روشن است که اگر معاویه نمی‌تواند نام و ذکر پیامبر(ص) را در جامعه ببیند، چگونه می‌تواند شاهد وجود نازنین فرزندان او و جانشین به‌حق امیرالمؤمنین علی(ع)  باشد؟ از این‌رو، در ادامه سیاستی که عمر در زمان خود بنیان گذاشته بود، او نیز دستور به منع نشر فضایل اهل‌بیت(ع) داد.
ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «معاویه فرمانی عمومی برای کارگزاران در تمام بلاد اسلامی صادر کرد که در آن آمده بود: هر کس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند، خونش هدر است، مالش حرمت ندارد و از حوزه حفاظت حکومت بیرون خواهد بود».31
به عدم نشر فضایل علی و فرزندانش(ع) قانع نبود؛ بلکه دستور داد تا احادیثی در ذمّ آن‌حضرت جعل کنند که باعث دوری مردم از اهل‌بیت(ع) گردد.32 از این همه شدیدتر، دستور به لعن آن‌ها در منابر بلاد اسلامی، حتی مدینة‌النبی(ص) داد.
سلیم‌بن قیس در این‌باره می‌نویسد: «... آن روز را معاویه در مدینه ماند و جارچی او جار زد و نامه‌ای هم به همه کارگزارانش نوشت که پناه خود را برداشتم از هر که روایتی در مناقب علی(ع) و خاندانش نقل کند و خطیبان در هر شهر و در هر جا بپا خاستند، برای لعن کردن بر علی و بی‌زاری جستن از او و بدگویی از خاندانش و لعن بر آن‌ها و تهمت به ایشان، بدانچه در آن‌ها نبود...»33
خود معاویه نیز در مقابل امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با بی‌شرمی، به امام المتقین(ع) دشنام داد. در کتب تاریخی آمده است که معاویه پس از صلح با امام حسن(ع)، وارد کوفه شد و بر فراز منبر رفت و درحالی‌که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پای منبر نشسته بودند، شروع به دشنام و سبّ حضرت علی(ع) کرد و پس از آن، نام امام حسن(ع) را بر زبان جاری کرد و به آن‌حضرت نیز دشنام گفت. در این وقت، امام حسین(ع) برخاست که پاسخ بدهد؛ ولی امام حسن(ع) دست برادر را گرفت و نشانید و خود برخاست و فرمود: «من حسن هستم و پدرم علی، تو معاویه هستی و پدرت صخر، مادرم فاطمه و مادرت هند، جدّم رسول‌الله(ص) و جدّ تو حرب، مادربزرگم خدیجه و مادربزرگت فتیله؛ پس لعنت خدا بر آنکه گم نام‌تر و در حسب پلیدتر و در گذشته و حال، بدتر و از نظر کفر و نفاق قدیم‌تر است...» ابن ابی‌الحدید هم که ناقل این حدیث است، می‌گوید: آمین!34
معاویه با شیوه مذکور، تلاش می‌کرد، مردم را از خاندان وحی دور ساخته، دست آن‌ها را از ارزش‌های ناب الهی کوتاه نماید تا بتواند، ارزش‌های دوران جاهلیت را جای‌گزین کند. از این‌رو هر که را در مقابل این دستورالعملش مقاومت می‌کرد و به حضرت علی(ع) دشنام نمی‌داد و یا از پیروان او و فرزندانش به‌شمار می‌آمد، به قتل می‌رساند. به این موضوع در پاسخ نامه‌ای که امام حسین(ع) برای وی نوشته است، اشاره گردیده است؛ آنجا که امام(ع) می‌فرماید: «آیا تو قاتل آن مرد حضرمی نیستی که زیاد به تو نوشت: او بر آیین علی ـ کرّم‌الله وجهه ـ است و تو در پاسخش نوشتی: هر کس را که بر آیین علی است بکش، و زیاد نیز آن‌ها را کشت و به دستور تو آن‌ها را مُثله کرد؟... آیا تو قاتل حجربن عدی کندی و یاران نمازگزار و عابدانی که منکر ظلم بوده و بدعت‌ها را بزرگ شمرده و امر به معروف و نهی از منکر نموده‌اند و در راه خدا از ملامت ملامت کننده‌ای باکی نداشتند، نیستی که آن‌ها را از روی ستم و دشمنی کشتی؟...»35
3. ترویج قرائتهای دیگر
پیش از این گفته آمد که جامعه بدون استمداد و بهره‌گیری از ارزش‌ها، در ادامه حیات اجتماعی خود، دچار مشکلات هنجاری خواهد شد؛ چه اینکه رفتار اجتماعی افراد در جامعه، مبتنی بر ارزش‌های حاکم بر آن می‌باشد؛ یعنی ارزش‌ها، نقش هدایت‌گری برای رفتارها و هنجارهای اجتماعی برعهده دارند.
بر این اساس، معاویه که جامعه اسلامی را با کنار گذاشتن خاندان وحی و تعطیل کردن حدود الهی از ارزش‌های ناب تهی نمود، می‌بایست به‌جای آن‌ها، ارزش‌های دیگری جای‌گزین می‌کرد تا خلأ هنجاری و رفتاری پیش نیاید و از این‌رو، تلاش کرد تا با ترویج افکار التقاطی و قرائت‌های دیگری از دین و ارزش‌ها، این نقیصه را جبران کند. چنین نیز کرد و آن ترویج تفکر «مرجئه» بود که قرائتی جدید از ایمان ارائه داد؛ قرائتی در مقابل قرائت اهل‌بیت(ع). به‌عقیده این فرقه، کافی است که انسان قلباً مؤمن باشد و با وجود ایمان، هیچ گناهی ضرر ندارد!
ابن ابی‌الحدید می‌نویسد: «اولین کسانی که قائل به ارجاء محض شدند، معاویه و عمروبن عاص بودند، این‌ها می‌پنداشتند: با وجود ایمان، هیچ گناهی زیان نمی‌رساند و بر این اساس، وقتی به معاویه گفته شد: خودت می‌دانی با چه کسانی محاربه نمودی و آگاهی که چه گناهی مرتکب شدی، وی در جواب گفت: اطمینان و وثوق به قول خدای سبحان دارم که «انّ الله یغفر الذّنوب جمیعاً». بنی‌امیه این طرز تفکّر را ابداع کردند و از آن حمایت نمودند تا به‌شکل یک فرقه دینی درآمد و در خدمت آن‌ها قرار گرفت.»36
معاویه همچنین برای رفع خلأ الگوهای هنجاری و رفتاری که مصداق اکمل آن، خاندان عصمت و طهارت(ع) هستند، تلاش نمود تا افرادی همچون عثمان را برجسته کند. از این‌رو به کارگزارانش نوشت: «شهادت هیچ‌یک از شیعیان علی و خاندانش(ع) را نپذیرید و نام آن‌ها را از دفتر بیت‌المال محو کنید و شهادت کسی را به‌نفع آنان قبول نکنید؛ اما دوستداران عثمان و علاقه‌مندان وی و کسانی را که روایاتی در فضیلت وی نقل می‌کنند، شناسایی نمایید و به خود نزدیک سازید و اکرامشان کنید. آنچه را که ایشان در فضیلت عثمان نقل می‌کنند، برای من بنویسید و اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را ثبت کنید و جایزه و خلعت و اموال زیاد به آن‌ها ببخشید.» 37
4. انتخاب جانشین
آخرین و بدترین کاری که معاویه می‌توانست در زمینه تغییر ارزش‌های الهی و محو فرهنگ دینی انجام دهد، مسأله ولایت‌عهدی یزید بود که در روزهای آخر حکومت جابرانه‌اش انجام داد و با تهدید و تطمیع، از امرا و کارگزاران خود، برای یزید بیعت گرفت؛ چه اینکه بی‌لیاقتی و عدم صلاحیت یزید برای همگان و حتی خود معاویه محرز بود. یزید فردی عیّاش و بی‌دین بود و هیچ ابایی از آشکار کردن بی‌دینی خود نداشت و بارها در ملأعام، خدا و وحی و معاد را زیر سؤال برده و به‌سخره گرفته بود.
حجت‌الاسلام والمسلمین شمس‌الله مریجی، رئیس دانشگاه باقرالعلوم(ع)
..............................................

 
   پی نوشتها19و20. بروس کوئن، مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه و اقتباس فاضل توسّلی، تهران، سمت،1372، ص77 / ص 157؛
21. علّامه امینی، الغدیر، چاپ دوم، 1366، دارالکتاب الاسلامیه، ج 5، ص 276؛
22. آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، «جزوه درسی خارج فقه»، اسفند 1380؛
23. علّامه امینی، پیشین، ج 9، ص 78 به بعد؛
24. نهج‌البلاغه، مطبوعاتی هدف، خطبه 129؛
25. مسعودی، مروج‌الذهب، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1991، ج3، ص 143؛
26. نهج‌البلاغه، خطبه 108؛
27و28. محمد‌بن جریر طبری، تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1939، ج 4، ص 305؛
29. محمدبن اسماعیل بخاری، الصحیح البخاری، دارالطباعة العامرة باستانبول، ج 2، ص 225؛
30. مسعودی، پیشین، ج 3، ص 453؛
31و32. ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج 11، ص 44 و ج 13، ص 220؛
33. سلیم‌بن قیس، اسرار آل‌محمد(ص)، انتشارات اهل‌بیت(ع)، ص 423؛
34. ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج 16، ص 46؛
35. علّامه امینی، پیشین، ج 10، ص 161؛
36و37. ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج 7، ص 253ـ254 و ج 11، ص 45؛
عاشورا
پیامد تغییر ارزش‌ها
چرا 50 سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) واقعه عاشورا اتفاق افتاد؟
پرسوجو/ بخش دوم و پایانی
نبشتار پیش روی در تلاش است تا با نگاهی جامعه‌شناختی، به این پرسش پاسخ دهد که چه اتفاقی در جامعه نبوی رخ داد که روزی مردم هنگام وضو ساختن پیامبرمکرم اسلام(ص) پروانه‌وار گرد حضرتش حلقه می‌زدند و برای تبرّک جستن به قطرات آب وضوی آن وجود نازنین، گوی سبقت از هم می ربودند؛ اما روز دیگر گردهم آمدند تا میوه باغ نبوّت را در گودال غربت، تنها و بی‌معین با تیغ کین سربریده، دامن عفّت را به آتش کشند و خاندان عصمت(ع) را به اسارت برند و بر این همه بیدادگری پای کوبند و جشن پیروزی گیرند؟
ادامه از شماره قبل

 
  ارزشها، هدایتگر رفتارابتدا لازم است منظور از ارزش‌ها و رابطه آنها با رفتار بیان گردد:
جامعه‌شناسان «ارزش‌ها» را بدین صورت تعریف می‌کنند: «ارزش‌ها، عقاید عمیقاً ریشه‌داری است که گروه اجتماعی، هنگام سؤال درباره خوبی‌ها، برتری‌ها و کمال مطلوب، به آن‌ها رجوع می کند.»19 با توجه به این تعریف، ارزش‌ها هدایت‌کننده رفتار افراد در جامعه‌اند و هرگونه تغییر در آنها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت. از این‌رو، شناخت ارزش‌ها از نیازهای اساسی جامعه است و به‌همین دلیل، نهادی به‌نام «آموزش و پرورش» را مأمور شناسایی و آموزش ارزش‌ها به افراد جامعه نموده‌اند؛ چه اینکه از جمله کارکردهای مهم این نهاد، تقویت قدرت سازگاری افراد با ارزش‌های جامعه است.20
در جامعه نبوی، نقش اهل‌بیت(ع)  آشناسازی مردم با ارزش‌های الهی بوده است که این نقش را حکّام با خانه‌نشین کردن آنها و ممانعت از ترویج احادیث نبوی، از آنها ربودند و اینجا بود که مسلمانان دچار مشکل تطبیق رفتار خود، با شرع مقدّس ارزش‌های ناب شدند؛ پیامدی که حاکمان وقت نیز متوجه آن شدند و برای حل آن، مجوّز فتوا و نقل حدیث را برای دو دسته حکّام و سیاست‌مداران و افراد مورد اعتماد خود صادر کردند و آنها نیز نشسته و دروغ بافتند و به‌جای ارزش‌های ناب الهی، ارزش‌های مادی دنیوی ساختند و به‌نام ارزش‌های الهی نشر دادند.
علامه امینی(قد) در الغدیر می‌نویسد: «[افرادی] همانند حرب‌بن میمون که زاهد و عابد بود؛ ولی حدیث جعل می‌کرد یا ابن‌هیثم طائی، تمام شب را به نماز می‌ایستاد، وقتی که صبح می‌شد، جلوس می‌کرد و دروغ می‌گفت.»21
مسلمانان نیز برای شناخت ارزش‌ها و آموزش دین و احکام الهی، نزد ابوهریره‌ها و ابن‌هیثم‌ها می‌رفتند و آنها را گروه مرجع خود قرار می‌دادند و به‌جای حلقه زدن گرد وجود نورانی حضرت علی(ع) و فرزندانش و بهره‌گیری از کوثر زلال معرفت، سر بر آستان دیگران می‌ساییدند و رسم زندگی می‌آموختند.
آیت‌اللّه‌العظمی جوادی آملی در درس فقه خود، این داستان پرغصه را نقل می‌کردند: «روزی امام حسین(ع) در مسجدالنبی(ص) نشسته بود و ابن‌عباس نیز در کنار ایشان بود. مرد عربی وارد مسجد شد و به سراغ ابن‌عباس آمد و از او مسئله‌ای پرسید. امام حسین(ع) مشغول جواب شد. آن مرد با بی‌شرمی گفت: از شما نپرسیدم!...» 22
به این دلیل است که روایات منقول از حضرت علی و فرزندانش(ع) درباره احکام، بسیار نادر است؛ مگر از امام باقر(ع) و صادق(ع) که آن هم، به‌دلیل وضعیت پدیدآمده جنگ بنی‌امیه و بنی‌عباس توانستند، احکام نورانی الهی را به بشر هدیه کنند.
به هر روی، تغییر و دگرگونی ارزش‌ها تا جایی پیش رفت که انصار و مهاجر از وضع موجود شکوه کردند.
علّامه امینی(قد) در الغدیر می‌نویسد: «مهاجران و انصار از اینکه جامعه اسلامی به سوی ارزش‌های عصر جاهلی سوق داده شده و تعصّب قومی و نژادی به تمام معنا احیا گردیده است، شکوه می‌کنند.»23
امیرالمؤمنین علی(ع)  نیز پس از روی کار آمدن، به تغییراتی که پدید آمده بود، اشاره کردند و با حسرت از گذشته یاد نمودند. ایشان در خطبه 129 می‌فرمایند: «بندگان خدا! در زمانی واقع شده‌اید که خیر و نیکویی به آن پشت کرده، و شر و بدی رو آورده است و شیطان هر روز بیش از پیش در کار گمراهی مردم طمع می‌ورزد... به هر سو که می‌خواهی نگاه کن. آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم می‌کند یا ثروتمندی که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده یا بخیلی که با بخل ورزیدن در ادای حقوق الهی ثروت انباشته و یا متمرّدی که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است، آیا شخص دیگری جز این‌ها می‌بینی؟ کجایند خوبان شما؛ انسان‌های وارسته و پرهیزگاری که در کسب‌شان از حرام پرهیز می‌کردند و در رفتار و عقیده‌شان پاکی می‌ورزیدند؟... شما در میان جمعی از مردم پست و دون‌صفت ماندید که به‌دلیل پستی و بی‌ارزشی آن‌ها، لب‌ها جز به مذمّت آن‌ها حرکت نمی‌کند: «فانّا للّه وانا الیه راجعون.» 
مفاسد آشکارشده، نه انکارکننده و تغییردهنده‌ای پیدا می‌شود و نه بازدارنده‌ای به چشم می‌خورد. آیا با این وضع، می‌خواهید در دار قدس خدا و رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیایش باشید؟ هیهات...»24
آری! وقتی به‌جای ارزش‌های ناب الهی، ارزش‌های مادی و ساخته حکّام و حدیث‌سازان را فراروی افراد جامعه می‌گذارند، رفتاری جز آنچه امام در خطبه نورانی‌اش اشاره دارد، نباید انتظار داشت؛ چه اینکه ارزش‌ها هدایت‌گر رفتار در اجتماعند و هنجارهای اجتماعی پای در رکاب ارزش‌های حاکم بر جامعه دارند.

 
  معاویه و ادامه روند تغییر ارزشهابا خاتمه یافتن حاکمیت 25 ساله اصحاب سقیفه و به خلافت رسیدن مولی‌الموحدّین(ع)، انتظار می‌رفت که جامعه اسلامی ارزش‌های نبوی فراموش‌شده‌اش را بازیافته، با بهره‌گیری از دریای موّاج معارف که از سینه علی(ع)  می‌جوشید، بتواند رفتارش را دگرگون کند و راه کمال پیش گیرد و این مهم با در دست داشتن حکومت به‌عنوان عامل مؤثر در تغییر ارزش‌ها، ممکن و میسّر به نظر می‌آمد.
اما تاریخ به‌عیان دید که تلاش امام(ع) در این زمینه، در قدم آغازین با مشکلات عدیده‌ای مواجه گردید؛ چه اینکه حضرت حرکت اصلاحی خود را بر دو محور عدالت اقتصادی در امر بیت‌المال و لیاقت در واگذاری امارت و ولایت، استوار داشت که در محور اول، عدالت علوی موجب رنجش زراندوزان و دنیاگرایان همچون طلحه و زبیر گردید که به‌برکت بذل و بخشش عثمان، ثروت‌های کلانی به دست آورده بودند و بدین دلیل، جنگ جمل را به راه انداختند و در محور دوم، حرکت امام باعث نارضایتی امرای ناصالحی گردید که توسط عثمان به امارت رسیده بودند؛ افرادی همچون معاویه که جنگ صفین را به‌همراهی تازه مسلمانان شامی که رفتارشان بر پایه ارزش‌های آموخته‌شده جریان سقیفه بود، بر ضد امام(ع) به راه انداختند؛ شامیانی که با دسیسه اصحاب سقیفه به‌سرکردگی معاویه در فقر دینی و فرهنگی کامل به‌سر می‌بردند و حتی شناختی صحیح از پیامبر و فرزندانش(ع) نداشتند.
مسعودی در مروج‌الذهب در این‌باره می‌نویسد: «یکی از دوستان اهل علم گفت: ما درباره ابوبکر و عمر و علی و معاویه بحث می‌کردیم. عده‌ای ناظر مباحثه بودند. یکی از آن‌ها که عاقل‌ترین آن‌ها بود، گفت: شما درباره ابوبکر و عمر و... چه می‌دانید؟ من پرسیدم: شما درباره آن‌ها چه فکر می‌کنید؟ جواب داد: آیا علی پدر فاطمه نبود؟ گفتم: فاطمه کیست؟ گفت: همسر پیغمبر و دختر عایشه و خواهر معاویه. گفتم: حکایت علی چه بوده است؟ گفت: در جنگ حنین با پیغمبر کشته شد...»25
به هر حال، معاویه به‌همراهی یکصدهزار نیروی شامی که نماز جمعه را در روز چهارشنبه بجا می‌آوردند، جنگ صفین را به راه انداخت و نتیجه آن، تفرقه میان لشکر امام(ع) بود که عده‌ای راه خود را از امام جدا کردند و در نهروان گرد هم آمدند و بر امام خویش تیغ کشیدند و بدین‌سان، امام(ع) طی قریب به پنج‌سال حاکمیت، با کارشکنی‌های فراوان روبه‌رو شد و سرانجام نیز به دست اشقی‌الآخرین به شهادت رسید و پس از شهادت ایشان، طولی نکشید که معاویه امور مسلمانان را به دست گرفت و خود را امیرالمؤمنین خواند؛ درحالی‌که روند تغییر ارزش‌ها را همانند اسلاف خود پی می‌گرفت و این‌بار با سرعت و شدت بیشتر؛ چه اینکه وی به هیچ حقیقتی پای‌بند نبود و راهی جز ضلالت پیش نگرفته بود.
علی(ع) در این‌باره می‌فرماید: «رهبر این گروه بنی‌امیّه از ملت اسلام خارج و بر پایه ضلالت و گمراهی ایستاده است.» 26
امام حسین(ع)  نیز درباره بنی‌امیّه می‌فرماید: «آگاه باشید! آنان (بنی‌امیّه)، پیروی از شیطان را بر خود لازم دانسته و اطاعت الهی را ترک نموده‌اند و فساد را آشکار و حدود الهی را تعطیل نموده اند.»27
معاویه پس از شهادت مولی‌الموحّدین و خانه‌نشین کردن امام حسن(ع)، خود را بی‌رقیب دید و در راه دگرگونی ارزش‌های اسلامی، سعی فراوان نمود و اوضاع را به عصر جاهلیت برگرداند.
امام حسین(ع) در این‌باره می‌فرماید: «جدّا اوضاع زمان دگرگون گردیده؛ زشتی‌ها آشکار و نیکی‌ها و فضیلت‌ها از محیط ما رخت بربسته است؛ از فضایل انسانی چیزی باقی نمانده است، مردم در زندگی ننگین و ذلّت‌باری به‌سر می‌برند؛ نه به حق عمل می‌کنند و نه از باطل دوری می‌نمایند.»28
از آنجا که سعی بر این است که فرایند تغییر ارزش‌ها به تصویر کشیده شود، لازم می‌نماید که در این قسمت از بحث، به روندی که معاویه در ادامه تغییر ارزش‌ها پیش‌گرفت، هرچند به‌اختصار، اشاره گردد:
1. هتک حرمت پیامبر(ص)
معاویةبن ابوسفیان برای به فراموشی سپردن ارزش‌های نبوی و احیای ارزش‌های جاهلی و عصر جاهلیت، نخست تلاش کرد تا از منزلت قدسی پیامبر مکرّم(ص) بکاهد و ایشان را در حد یک انسان معمولی قرار دهد. از این‌رو، به افرادی دستور جعل حدیث در این زمینه داد. جاعلان مزدور و دست‌نشانده نیز، احادیث زیادی در وهن شخصیت نبوی جعل کردند که به یک مورد آن‌ها اشاره می‌شود: بخاری در کتاب صحیح خود می‌نویسد: «عایشه می‌گوید:
دو کنیزک آوازه‌خوان در خانه من، شعرهایی از عصر جاهلیت و جنگ‌های آن به آواز می‌خواندند. در این هنگام، پیامبر(ص) وارد شد و بدون هیچ واکنشی به روی بستر خویش دراز کشید. در این زمان، ابوبکر وارد شد و به‌محض برخورد به آوازه‌خوان، با شدت و تندی به او گفت: ساز و آواز شیطانی در محضر پیامبر؟! رسول‌خدا(ص) به ابوبکر رو کرد و فرمود: رهایشان کن و کارشان نداشته باش! هر گروهی عیدی دارد و امروز هم عید ماست!»29
معاویه برای اینکه بتواند جامعه اسلامی را از ارزش‌های ناب تهی کند، به کاستن منزلت پیامبر(ص) اکتفا نکرد؛ بلکه تلاش می‌کرد تا نام و ذکر رسول‌خدا را از میان بردارد و به‌تعبیر خود، به خاک بسپارد.
مسعودی در مروج‌الذهب در این‌باره می‌نویسد: «... مغیرة‌بن شعبه می‌گوید: به معاویه گفتم: تو به آرزوهایت رسیده‌ای. حال با این کهولت سن، نظر لطفی به بنی‌هاشم نما... معاویه گفت: نه به خدا سوگند! آرام نخواهم نشست؛ مگر اینکه نام او [پیامبراکرم(ص)] را دفن کنم و این ذکر و یاد را [که در اذان و اقامه برده می‌شود] به‌خاک سپارم.»30
2. منع نشر فضایل اهلبیت(ع)
روشن است که اگر معاویه نمی‌تواند نام و ذکر پیامبر(ص) را در جامعه ببیند، چگونه می‌تواند شاهد وجود نازنین فرزندان او و جانشین به‌حق امیرالمؤمنین علی(ع)  باشد؟ از این‌رو، در ادامه سیاستی که عمر در زمان خود بنیان گذاشته بود، او نیز دستور به منع نشر فضایل اهل‌بیت(ع) داد.
ابن ابی‌الحدید می‌گوید: «معاویه فرمانی عمومی برای کارگزاران در تمام بلاد اسلامی صادر کرد که در آن آمده بود: هر کس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند، خونش هدر است، مالش حرمت ندارد و از حوزه حفاظت حکومت بیرون خواهد بود».31
به عدم نشر فضایل علی و فرزندانش(ع) قانع نبود؛ بلکه دستور داد تا احادیثی در ذمّ آن‌حضرت جعل کنند که باعث دوری مردم از اهل‌بیت(ع) گردد.32 از این همه شدیدتر، دستور به لعن آن‌ها در منابر بلاد اسلامی، حتی مدینة‌النبی(ص) داد.
سلیم‌بن قیس در این‌باره می‌نویسد: «... آن روز را معاویه در مدینه ماند و جارچی او جار زد و نامه‌ای هم به همه کارگزارانش نوشت که پناه خود را برداشتم از هر که روایتی در مناقب علی(ع) و خاندانش نقل کند و خطیبان در هر شهر و در هر جا بپا خاستند، برای لعن کردن بر علی و بی‌زاری جستن از او و بدگویی از خاندانش و لعن بر آن‌ها و تهمت به ایشان، بدانچه در آن‌ها نبود...»33
خود معاویه نیز در مقابل امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با بی‌شرمی، به امام المتقین(ع) دشنام داد. در کتب تاریخی آمده است که معاویه پس از صلح با امام حسن(ع)، وارد کوفه شد و بر فراز منبر رفت و درحالی‌که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پای منبر نشسته بودند، شروع به دشنام و سبّ حضرت علی(ع) کرد و پس از آن، نام امام حسن(ع) را بر زبان جاری کرد و به آن‌حضرت نیز دشنام گفت. در این وقت، امام حسین(ع) برخاست که پاسخ بدهد؛ ولی امام حسن(ع) دست برادر را گرفت و نشانید و خود برخاست و فرمود: «من حسن هستم و پدرم علی، تو معاویه هستی و پدرت صخر، مادرم فاطمه و مادرت هند، جدّم رسول‌الله(ص) و جدّ تو حرب، مادربزرگم خدیجه و مادربزرگت فتیله؛ پس لعنت خدا بر آنکه گم نام‌تر و در حسب پلیدتر و در گذشته و حال، بدتر و از نظر کفر و نفاق قدیم‌تر است...» ابن ابی‌الحدید هم که ناقل این حدیث است، می‌گوید: آمین!34
معاویه با شیوه مذکور، تلاش می‌کرد، مردم را از خاندان وحی دور ساخته، دست آن‌ها را از ارزش‌های ناب الهی کوتاه نماید تا بتواند، ارزش‌های دوران جاهلیت را جای‌گزین کند. از این‌رو هر که را در مقابل این دستورالعملش مقاومت می‌کرد و به حضرت علی(ع) دشنام نمی‌داد و یا از پیروان او و فرزندانش به‌شمار می‌آمد، به قتل می‌رساند. به این موضوع در پاسخ نامه‌ای که امام حسین(ع) برای وی نوشته است، اشاره گردیده است؛ آنجا که امام(ع) می‌فرماید: «آیا تو قاتل آن مرد حضرمی نیستی که زیاد به تو نوشت: او بر آیین علی ـ کرّم‌الله وجهه ـ است و تو در پاسخش نوشتی: هر کس را که بر آیین علی است بکش، و زیاد نیز آن‌ها را کشت و به دستور تو آن‌ها را مُثله کرد؟... آیا تو قاتل حجربن عدی کندی و یاران نمازگزار و عابدانی که منکر ظلم بوده و بدعت‌ها را بزرگ شمرده و امر به معروف و نهی از منکر نموده‌اند و در راه خدا از ملامت ملامت کننده‌ای باکی نداشتند، نیستی که آن‌ها را از روی ستم و دشمنی کشتی؟...»35
3. ترویج قرائتهای دیگر
پیش از این گفته آمد که جامعه بدون استمداد و بهره‌گیری از ارزش‌ها، در ادامه حیات اجتماعی خود، دچار مشکلات هنجاری خواهد شد؛ چه اینکه رفتار اجتماعی افراد در جامعه، مبتنی بر ارزش‌های حاکم بر آن می‌باشد؛ یعنی ارزش‌ها، نقش هدایت‌گری برای رفتارها و هنجارهای اجتماعی برعهده دارند.
بر این اساس، معاویه که جامعه اسلامی را با کنار گذاشتن خاندان وحی و تعطیل کردن حدود الهی از ارزش‌های ناب تهی نمود، می‌بایست به‌جای آن‌ها، ارزش‌های دیگری جای‌گزین می‌کرد تا خلأ هنجاری و رفتاری پیش نیاید و از این‌رو، تلاش کرد تا با ترویج افکار التقاطی و قرائت‌های دیگری از دین و ارزش‌ها، این نقیصه را جبران کند. چنین نیز کرد و آن ترویج تفکر «مرجئه» بود که قرائتی جدید از ایمان ارائه داد؛ قرائتی در مقابل قرائت اهل‌بیت(ع). به‌عقیده این فرقه، کافی است که انسان قلباً مؤمن باشد و با وجود ایمان، هیچ گناهی ضرر ندارد!
ابن ابی‌الحدید می‌نویسد: «اولین کسانی که قائل به ارجاء محض شدند، معاویه و عمروبن عاص بودند، این‌ها می‌پنداشتند: با وجود ایمان، هیچ گناهی زیان نمی‌رساند و بر این اساس، وقتی به معاویه گفته شد: خودت می‌دانی با چه کسانی محاربه نمودی و آگاهی که چه گناهی مرتکب شدی، وی در جواب گفت: اطمینان و وثوق به قول خدای سبحان دارم که «انّ الله یغفر الذّنوب جمیعاً». بنی‌امیه این طرز تفکّر را ابداع کردند و از آن حمایت نمودند تا به‌شکل یک فرقه دینی درآمد و در خدمت آن‌ها قرار گرفت.»36
معاویه همچنین برای رفع خلأ الگوهای هنجاری و رفتاری که مصداق اکمل آن، خاندان عصمت و طهارت(ع) هستند، تلاش نمود تا افرادی همچون عثمان را برجسته کند. از این‌رو به کارگزارانش نوشت: «شهادت هیچ‌یک از شیعیان علی و خاندانش(ع) را نپذیرید و نام آن‌ها را از دفتر بیت‌المال محو کنید و شهادت کسی را به‌نفع آنان قبول نکنید؛ اما دوستداران عثمان و علاقه‌مندان وی و کسانی را که روایاتی در فضیلت وی نقل می‌کنند، شناسایی نمایید و به خود نزدیک سازید و اکرامشان کنید. آنچه را که ایشان در فضیلت عثمان نقل می‌کنند، برای من بنویسید و اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را ثبت کنید و جایزه و خلعت و اموال زیاد به آن‌ها ببخشید.» 37
4. انتخاب جانشین
آخرین و بدترین کاری که معاویه می‌توانست در زمینه تغییر ارزش‌های الهی و محو فرهنگ دینی انجام دهد، مسأله ولایت‌عهدی یزید بود که در روزهای آخر حکومت جابرانه‌اش انجام داد و با تهدید و تطمیع، از امرا و کارگزاران خود، برای یزید بیعت گرفت؛ چه اینکه بی‌لیاقتی و عدم صلاحیت یزید برای همگان و حتی خود معاویه محرز بود. یزید فردی عیّاش و بی‌دین بود و هیچ ابایی از آشکار کردن بی‌دینی خود نداشت و بارها در ملأعام، خدا و وحی و معاد را زیر سؤال برده و به‌سخره گرفته بود.
حجت‌الاسلام والمسلمین شمس‌الله مریجی، رئیس دانشگاه باقرالعلوم(ع)
..............................................

 
   پی نوشتها19و20. بروس کوئن، مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه و اقتباس فاضل توسّلی، تهران، سمت،1372، ص77 / ص 157؛
21. علّامه امینی، الغدیر، چاپ دوم، 1366، دارالکتاب الاسلامیه، ج 5، ص 276؛
22. آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، «جزوه درسی خارج فقه»، اسفند 1380؛
23. علّامه امینی، پیشین، ج 9، ص 78 به بعد؛
24. نهج‌البلاغه، مطبوعاتی هدف، خطبه 129؛
25. مسعودی، مروج‌الذهب، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1991، ج3، ص 143؛
26. نهج‌البلاغه، خطبه 108؛
27و28. محمد‌بن جریر طبری، تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1939، ج 4، ص 305؛
29. محمدبن اسماعیل بخاری، الصحیح البخاری، دارالطباعة العامرة باستانبول، ج 2، ص 225؛
30. مسعودی، پیشین، ج 3، ص 453؛
31و32. ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج 11، ص 44 و ج 13، ص 220؛
33. سلیم‌بن قیس، اسرار آل‌محمد(ص)، انتشارات اهل‌بیت(ع)، ص 423؛
34. ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج 16، ص 46؛
35. علّامه امینی، پیشین، ج 10، ص 161؛
36و37. ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج 7، ص 253ـ254 و ج 11، ص 45؛