واقعه «مباهله» را باید بهعنوان معجزه پیامبر اکرم(ص) در برابر انحرافات و ادعاهای مسیحیان نجران، بهعنوان سند آشکار و بیبدیل از حقانیت کامل دین اسلام و رسالت پیامبر اکرم(ص) بر دیگر ادیان الهی دانست؛ معجزهای شگرف که برای اثبات حقانیت اسلام بر دیگر ادیان توحیدی میتواند مورد اجماع همه اندیشمندان ادیان الهی قرار گیرد. از اینرو واکاوی حقیقت این واقعه عظیم بهویژه تبیین حقایق، نکات و آموزههای بیبدیل واقعه مباهله و تبیین حقایق آیه معروف مباهله با بهرهگیری از اندیشههای والای مفسر گرانقدر آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی، تشنگان و رهپویان مکتب اهلبیت(ع) را بیش از پیش به شناخت چیستی حقیقت واقعه مباهله رهنمون خواهد ساخت.
چیستی مفهوم مباهله
مباهله در اصل از ماده بهل (بر وزن سهل) بهمعنى رها کردن است و حتى در تعبيرات فارسى خود نيز، اين جمله را به کار مىبريم که فلان شخص را بِهِل کردهاند؛ يعنى به حال خود رها نمودهاند و در تفسيرهاى مذهبى، مباهله بهمعنى آن است که دو گروه بر سر يک امر مذهبى در برابر هم قرار گيرند و هر کدام درباره ديگرى نفرين کند؛ نفرين هر کدام مؤثر واقع شد، دليل حقانيت اوست؛1 لذا هرگاه دو نفر بعد از بحثهاى منطقى و استدلالهاى عقلى و برهانهاى روشن، نتوانستند يکديگر را قانع کنند، در اينجا هر کدام در حقّ ديگرى نفرين مىکند و چنين مىگويد: «اگر من بر حق هستم و تو خلاف مىگويى، به مجازات الهى گرفتار شوى» و ديگرى هم همين را تکرار مىکند و به درگاه خدا تضرع مىکند و از او مىخواهد که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند؛ همانکارى که پيامبر اسلام(ص) در برابر مسيحيان نجران کرد.2 به چنين کارى با حصول شرائطش «مباهله» مىگويند.3
ارتباط معناى لغوى و اصطلاحى «مباهله» با يکديگر روشن است؛ زيرا در مباهله شخصى که مدّعى است، حق مىگويد، طرف ديگر را رها مىکند و امر او را به خداوند محوّل و واگذار مىنمايد.4
اهميّت واقعه مباهله حفانیت پیامبر اسلام(ص) در دعوی رسالتنخستين چيزى که در آيه معروف مباهله5 مشاهده میشود، اين است که مسأله مباهله را مىتوان بهعنوان نشانه روشنى بر حقانيت و صدق پيامبر اسلام(ص) در مسأله دعوى رسالت مطرح کرد؛ زيرا ممکن نيست کسى به ارتباط خود با پرودرگار ايمان قطعى نداشته باشد و وارد چنين ميدانى گردد؛ يعنى از مخالفان خود دعوت کند که بيائيد و با هم به درگاه خدا برويم و از خدا بخواهيم، دروغگو را رسوا سازد؛6 و من قول مىدهم که نفرين من در حق مخالفان عملى خواهد شد و نتيجه آن را خواهيد ديد!7 بهطور مسلم ورود در چنين ميدانى بسيار خطرناک است؛ زيرا اگر نفرين به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان ظاهر نشود؛ نتيجه جز رسوايى دعوتکننده نخواهد داشت و هيچ انسان عاقلى بدون اطمينان به نتيجه، قدم در اين ميدان نمىگذارد.8
بههمين دليل در روايات اسلامى مىخوانيم: هنگامى که پاى مباهله به ميان آمد، مسيحيان نجران از پيامبر(ص) مهلت خواستند تا در اينباره بينديشند و هنگامى که ديدند، پيامبر اسلام(ص) تنها کسانى را با خود براى مباهله آورده که دعاى آنها مىتواند مستجاب باشد و خالى از هرگونه جار و جنجال و تشريفات به صحنه مباهله وارد شده، آن را دليل ديگرى بر صدق دعوت او دانستند و از مباهله سر باز زدند که مبادا گرفتار عذاب الهى شوند. آنها هنگامى که ديدن پيامبر(ص) با افراى محدودى از خاصّان نزديک خود و فرزندان خردسال و دخترش حضرت فاطمه زهرا(ع) به معيادگاه آمده است، سخت به وحشت افتادند و حاضر به مصالحه شدند.9
تأملی قرآنی در واقعه مباهله
خداوند در قرآن کریم میفرماید: [فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ؛ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِينَ]؛10 هرگاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستيز بر خيزند، به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نمائيم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
مباهله؛ نفی الوهیت مسیح
آيه(61سوره آلعمران) به ضميمه آياتى که قبل و بعد از آن نازل شده، نشان مىدهد که در برابر پافشارى مسيحيان در عقايد باطل خود؛ از جمله ادعاى الوهيت حضرت مسيح(ع) و عدم کارايى منطق و استدلال در برابر لجاجت آنها، پيامبر(ص) مأمور مىشود، از طريق مباهله وارد شود و صدق گفتار خود را از اين طريق خاص روحانى، به ثبوت برساند؛ يعنى با آنها مباهله کند تا راستگو از دروغگو شناخته شود.11
[فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ]؛ اى پيامبر ما! هريک از نصارى و مسيحيان، پس از اين همه مباحث مربوط به عيسىبن مريم(ع) و استدلالهاى متقن و متين پيرامون شئون مختلف آنحضرت، اگر همچنان به لجاجت خود ادامه دادند و عناد و لجاج بسان حجاب و پرده، مانع راهيابى آنها به سوى حقّ و حقيقت شد، راه ديگرى در ادامه دعوت آنها به سوى حق انتخاب کن و با آنها مباهله کن.12 [فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ]. در اين قسمت از آيه، افرادى که بايد در مراسم مباهله شرکت کنند، مشخّص مىشود.
پيامبر ما! به آنها بگو که از سوى هريک از طرفين مباهله، بايد چهار گروه در اين مراسم شرکت کنند:
1. رئيس مسلمانان، يعنى پيامبر اکرم(ص) و رئيس مسيحيان نجران؛
2. فرزندانمان و فرزندان شما؛
3. زنان ما و زنان شما؛
4. نفوس ما و نفوس شما.
[ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِينَ]؛ سپس از طرفين جهت مراسم مباهله حاضر شدند. مباهله به اين شکل انجام مىشود که هر کس دروغ بگويد و در ادّعاى خود کاذب باشد، لعنت و عذاب الهى گريبانگير او شود تا بدين وسيله حقيقت براى مردم روشن شود.13
«ابنائنا»، «نسائنا» و «انفسنا» کيانند؟ منظور از «أَبْنائِنا» در آيه شريفه امام حسن و امام حسين(ع) و منظور از «نِساءَنا» که جمع است، فاطمه زهراء(س) و منظور از «أَنْفُسَنا» که آن هم جمع است، علىّبن أبيطالب(ع) است.14 بنابراين در اين آيه شريفه نيز صيغه جمع، يعنى «نسائنا» و «انفسنا»، در مفرد، يعنى «فاطمه» و «على» بهکار رفته است.15
در اينکه منظور از «نسائنا»، تنها دختر پيامبر اکرم(ص) حضرت فاطمه زهرا(س) است، ظاهراً هيچ اختلافى بين ما و برادران سنّى وجود ندارد؛ همانگونه که علمای شيعه و اهل سنّت بالاتّفاق «ابنائنا» را به حسن و حسين(ع) تفسير کردهاند و در اين نکته که امام حسن و امام حسين(ع) ، مشمول ابنائنا هستند، اختلاف نظرى ندارند. بنابراين محور اصلى و مرکزى بحث پيرامون تفسير«انفسنا» مىباشد.16
مرحوم قاضى نوراللَّه شوشترى، در کتاب ارزشمندش، احقاقالحق، مىفرمايد: «اجمع المفسّرون على ان اجمع المفسّرون على ان... «انفسنا» اشارة الى على(ع)»؛ مفسّران قرآن مجيد (از شيعه و اهل سنّت) اجماع و اتّفاق نظر دارند که منظور از «انفسنا» على(ع) مىباشد.17
هم چنین آيةاللهالعظمى مرعشى(ره) از حدود شصت کتاب (از کتب اهل سنّت) مطلب فوق را نقل مىکند.18 معناى اين سخن آن است که مطلب بهقدرى واضح و روشن است که در تمام کتب اهل سنّت نیز منعکس شده است.
از اینرو آيه مباهله، على(ع) را بهمنزله نفس نفيس و جان پاک پيغمبر و فاطمه زهرا و19 فرزندان آنها، حسن و حسين، را نزديکترين افراد به آنحضرت و مقرّبترين اشخاص نزد خداوند مىشمرد که دعايشان در پيشگاه او مستجاب است. 20.21
پاسخ به ادعای آلوسی
آلوسى در روح المعانى، پس از اعتراف به اينکه بهغير از على و فاطمه و حسن و حسين(ع) فرد ديگرى در داستان مباهله همراه پيامبر(ص) نبوده است و با تأکيد بر اينکه هيچ انسان مؤمنى نبايد در اين مسأله شک کند، به بيان استدلال علمای شيعه مىپردازد و مدّعى مىشود که منظور از «انفسنا» خود پيامبر است و «على» جزء «ابنائنا» است؛ زيرا در ادبيّات عرب، به داماد هم پسر گفته مىشود.22
پاسخ اين سخن بسيار روشن است؛ زيرا طبق اين آيه شريفه، پيامبر از «ابنائنا» و «انفسنا» و «نسائنا» دعوت کرده است. اگر منظور از «أنفسنا» خود پيامبر(ص) باشد، آيا دعوت از خويشتن معنى دارد؟ با توجّه به اينکه قرآن مجيد فصيحترين سخنان است، قطعاً چنين مطلب غيرفصيحى نمىگويد و به پيامبر دستور نمىدهد که از خويشتن دعوت کند. پس قطعاً منظور از «انفسنا»، خود پيامبر(ص) نيست. علاوه بر اين، ما در ادبيّات عرب نديدهايم که به داماد، پسر خطاب شود و چنين استعمالى بسيار نامأنوس و مجازى مىباشد.23
نسبت دروغ به پیامبر(ص)، مستوجب لعن خداوند
بیشک واقعه مباهله میتواند برخی از مهمترین پیامدهای دروغ بستن به پیامبر اکرم(ص) را آشکار سازد که در کلام حضرت آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی، لعنت خداوند بر این دروغگویان از جمله پیامدهای این صفت رذیله و زشت اخلاقی و اعتقادی است. معظمله در فرازی گفتند: در آيه معروف مباهله سخن از شاخه ديگرى از دروغ يعنى دروغ بستن به پيامبر گرامى اسلام(ص) است که لعنت خدا را نصيب دروغگويان کرده است که خداوند در پایان آیه معروف مباهله مىفرمايد: [فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِينَ]؛ لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مىدهيم. که این فراز از آیه، تعبير فوقالعادهای است که عظمت گناه دروغ را بازگو مىکند.24
واقعه مباهله؛ حقیقت ایمان راسخ در وجود پیامبر اکرم(ص)
مؤلفه ایمان راسخ در وجود مبارک رسول اکرم(ص) از جمله حقایقی است که در واقعه مباهله به منصه ظهور رسیده است؛ لذا آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی در تفسیر این شاخصه مهم و کلیدی گفتند؛ مسأله«مباهله» به آن شکل شايد تا آن زمان در بين عرب سابقه نداشت و راهى بود که صد در صد، حکايت از ايمان و صدق دعوت پيامبر(ص) مىکرد؛25 لذا واقعه مباهله نشان مىدهد که پیامبر اکرم(ص) تا چه حد به دستورات خود ايمان داشت.26
زیرا حقيقت اين است که پيامبر اسلام(ص) بهجاى ديگرى دل بسته بود و پشتگرمى از جاى ديگر داشت؛ وگرنه هيچکس در شرایط عادى، توانايى و جرأت بر چنين امرى ندارد؛27بهخصوص اينکه مطالعه در حال پيامبر اسلام(ص) نشان مىدهد که ایشان از کسانى نبود که بىگدار به آب بزند؛ بلکه کارهايش حسابشده بود. چنين ادعايى از چنين کسى نشان مىدهد که او تکيه بر جهان ماوراى طبيعت، بر وحى الهى و علم بىپايان خداوند داشته است.28
بنابراین داستان مباهله و دعوت پيامبر(ص) از دشمنان خود- که اگر راست مىگويند، بيايند با او مباهله کنند و هر کدام از خدا بخواهد، اگر ديگرى راستگو نيست، عذابى بر او نازل سازد و رسوايش کند- نشانه ديگرى از ايمان راسخ او به مکتب خويش است؛ زيرا پيامبر(ص) آمادگى کامل خود را در اين راه اعلام نمود و البته مخالفان سرباز زدند؛ چراکه اطمينانى به استحکام پايههاى مذهب خود نداشتند.29
اثبات ولایت در پرتو واقعه مباهله
بدیهی است آيه مباهله از آيات محکم و صريحى است که دلالت روشنى بر ولايت اميرمؤمنان(ع) و فرزندانش(ع) دارد. حال شاید این پرسش مطرح گردد که درست است که آيه مباهله فضيلت و افتخارى براى اميرالمؤمنين، علىّبن أبيطالب(ع)، محسوب مىشود؛ ولى چه ارتباطى با مسأله ولايت و رهبرى آنحضرت دارد که در اينجا بهعنوان نمونه، يکى از آيات مربوط به ولايت مورد بحث قرار گرفته است.30
پاسخ این شبهه این است که: یقیناً منظور از «أنفسنا» در آيه مباهله، شخص حضرت على(ع) است. اينکه پيامبر(ص)، على(ع) را جان خود خوانده و او را «نفس» خويش خطاب کرده، آيا معناى حقيقى مراد است، يا تنزيل مقامى منظور است؟
بدون شک معناى حقيقى منظور نيست؛ يعنى «على(ع)»، پيامبر نيست؛ بلکه منظور اين است که على(ع) در فضائل و کمالات و مقامات همچون پيامبر(ص) است؛ در شجاعت و رشادت و شهامت و تقوا و ايثار و خلاصه تمام کمالات و مقامات مانند پيامبر اسلام(ص) است. نتيجه اينکه على(ع) در مقامات و کمالات نازل بهمنزله پيامبر(ص) و تالىتلو اوست.31
با توجّه به اين مطلب اگر قرار باشد، پس از پيامبر(ص) خليفه و جانشينى براى آنحضرت، از سوى خداوند انتصاب شود، يا امّت اسلامى کسى را براى اين منظور انتخاب کنند، آيا نبايد شخصى را انتخاب کنند که همتراز پيامبر(ص)، يا در مرحله بعد از آنحضرت باشد؟
آيا نبايد شخصى منتخب مردم يا منصوب الهى باشد که در فضائل و کمالات، مخصوصاً تقوا و عصمت، همچون پيامبر اسلام(ص) باشد؟ و اگر با وجود چنين شخصى، اشخاص ديگرى انتخاب شوند، آيا عقل چنين کارى را قبيح و زشت نمىشمرد؟ بنابراين، از انطباق جمله «انفسنا» به شخص «علىّبن أبيطالب(ع)»، مىتوان پلى به سوى ولايت و امامت زد و بدينوسيله ولايت را ثابت کرد.32
واقعه مباهله؛ تبلور مقام و منزلت رفیع اهلبیت(ع)
آيه مباهله سند روشنى براى مقام والاى اهلبيت پيامبر(ص)، على، فاطمه، حسن و حسين(ع) است؛ زيرا در آيه سه کلمه وجود دارد: «انْفُسَنا»، «نسائَنا» و«ابْنائَنا»، بدون شک منظور از «ابنائَنا»، امام حسن و امام حسين(ع) بوده است و در اين هيچ اختلافى نيست و «نِسائنا» بر کسى جز فاطمه زهرا(س) تطبيق نمىشود و امّا «انفسنا»، بهيقين اشاره به شخص پيامبر(ص) نيست؛33 زيرا آيه مىگويد: «نَدْعُ ... وَانْفُسَنا»؛ «دعوت کنيم از نفوس خويش»؛ اگر منظور، پيامبر(ص) باشد، دعوت کردن انسان از خويشتن مفهومى ندارد؛ بنابراين راهى باقى نمىماند؛ جز اينکه بگویيم: منظور تنها على(ع) است.34
منبع: پایگاه اطلاعرسانی آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی
..............................................
پینوشتها
1. اخلاق در قرآن، ج3، ص226؛
2. پيام قرآن، ج9، ص229؛
3. آيات ولايت در قرآن، ص 203؛
4. آيات ولايت در قرآن، ص 203؛
5. سوره آلعمران، آیه 61؛
6. پيام قرآن، ج9، ص 237؛
7. همان؛
8. پيام قرآن، ج9، ص 238؛
9. همان؛
10. سوره آلعمران، آيه 61؛
11. پيام قرآن، ج9، ص 230؛
12. آيات ولايت در قرآن، ص 203.؛
13. آيات ولايت در قرآن، ص 203؛
14. الکشّاف، جلد 1، ص 368؛
15. آيات ولايت در قرآن، ص 96؛
16. آيات ولايت در قرآن، ص207؛
17. همان؛
18. همان؛
19. احقاق الحق، جلد 3، صفحه 46؛
20. پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، ج1، ص311؛
21. سوره آلعمران، آيه 61؛
21. پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، ج1، ص 312؛
23. روح المعانى، جلد 3، صفحه 189؛
24. آيات ولايت در قرآن، ص 208؛
25. اخلاق در قرآن، ج3، ص226؛
26. تفسير نمونه، ج2، ص 581؛
27. پيام قرآن، ج8، ص399؛
28. تفسير نمونه، ج16، ص366؛
29. تفسير نمونه، ج16، ص366؛
30. پيام قرآن، ج8، ص399؛
31. آيات ولايت در قرآن، ص 209؛
32. آيات ولايت در قرآن، ص 209؛
33. آيات ولايت در قرآن، ص 210؛
34. پيام قرآن، ج9، ص238.