پاسخ تفصیلی
وقتی که از تأثیر خدا در زندگی انسان صحبت میکنیم، یک وقت نگاهمان، یک نگاه فلسفی است که ببینیم، در عالم تکوین خداوند چه اثری در زندگی انسان دارد که از آن منظر، همه هستی ما و همه آنچه که ما در پیرامون خود میبینیم، اینها مخلوقات الهی هستند؛ بهتعبیر دقیقتر اینها فیض مستمر الهی هستند که یک لحظه هم، اگر این فیض قطع شود، نه ما خواهیم بود و نه آنچه که پیرامون ما هست؛ البته که این یک نگاه فلسفی است و جایگاه بحث خودش را دارد که در آن بحث، ما توضیح میدهیم که هرچه در عالم وجود دارد، نیازمند است و همه این نیازمندان، به یک بینیاز مطلق وابستهاند که آن بینیاز مطلق خداست. اگر شما بخواهید نعمتهای الهی را شمارش کنید، نمیتوانید بشمارید.1 که البته این تعبیر، تعبیر میانی است؛ وگرنه عبارت الحمدلله را که شما همیشه در سوره حمد تکرار میکنید، الحمدلله؛ یعنی جنس ستایش از آن خداست؛ یعنی هر چه را که در عالم می بینید و ستایش میکنید و هر رفتار نیکو و هر پدیده نیکویی که در عالم است، همه از آن خداست و شما در واقع از خداوند ستایش میکنید. این یک منظر است و منظر تکوینی که در واقع یک نگاه فلسفی است که البته این منظر تکوینی و نگاه فلسفی مقدمه است، برای یک نگاه دیگر و آن، یک نگاه ایمانی است.
مسئله علم، غیر از ایمان است. ممکن است یک کسی فلسفه بخواند و ادله اثبات وجود خدا را بداند و در نتیجه به آنچه که ما گفتیم، علم داشته باشد. البته بهصورت خیلی مختصر که بله، خداوند مصدر فیض است، اوست که فیض دائم دارد، این فیض را برای ما افاضه میکند و یک لحظه اگر این ارتباط قطع شود، هیچ چیزی نخواهد بود. البته همه این تعابیر، تعابیر بهاصطلاح غیردقیق است. این تعابیر، تعابیر دقیق فلسفی نیست؛ اما یک مرحله دیگر، مرحله باور و ایمان نسبت به این است که یک مسئله دیگری است. گاهی گمان میشود که ما باید یک چیزی را بدانیم که به آن ایمان داریم، اینطوری نیست. خداوند تبارک و تعالی فرمود: [وَجَحَدُوا بِها]؛2 یعنی آنها انکار کردند و ایمان نیاوردند. جحد در مقابل ایمان است؛ اینها یقین داشتند، علم داشتند، یقین بود، علم بود؛ ولی ایمان نبود؛ ایمان چیز دیگری است که در واقع انسان با اراده و اختیار خود آن را انتخاب میکند؛ البته علم مقدمه ایمان است. قبلاً در بحثهای گذشته اشاره شد که اسلام بر دانایی تأکید دارد و دینی است داناییمحور و دائم بر این نکته تأکید شده است؛ چراکه اسلام اصرار دارد که دانش مقدمه ایمان است؛ بر خلاف جریاناتی که در مسیحیت وجود دارد که بین دانش و ایمان، تنافی قائل هستند و معتقدند که هر چیزی را که انسان بداند، دیگر نمیتواند به آن ایمان داشته باشد که قبلاً به بحث فیدئیسمها اشاره شد و حالا با توجه به این منظر، هرچند که علم مقدمه ایمان است؛ اما ایمان فعل اختیاری است. اینطوری نیست که اگر من چیزی را بدانم، ضرورتاً ایمان داشته باشم. این مثال معروفی که حضرت امام(ره) هم، این مثال را ذکر میکردند، همان داستان که شخص مرده است، تکان نمیخورد؛ اما میترسد، شب را کنار مرده بخوابد. علم را دارد؛ اما ایمان را ندارد. حالا اگر این ایمان به خدا باشد، بهاندازهای که ایمان به خدا هست، این در رفتار ما تأثیر میگذارد؛ یعنی در واقع بین علم، ایمان و رفتار، یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد و بهاندازهای که من به خدا ایمان دارم، بههمان اندازه در رفتارهای من تأثیر و تأثر پیدا میکند. اگر ما واقعاً خدا را مصدر همه چیز میبینیم، آنموقع رفتار من با دیگران و با کسی که چنین نمیبیند، متفاوت میشود. آنکه علیبن ابیطالب(ع) فرمود: من چیزی را ندیدم؛ مگر اینکه قبلش همراهش و بعدش خدا را دیدم. حالا اگر کسی به نگاه علیبن ابیطالب(ع) نزدیک شود و البته آن قلّه است؛ اما اگر به آن نزدیک شود و بتواند، خدا را ولو در یک حدی در زندگی خودش ببیند؛ یعنی ایمان پیدا کند آن دیدنی که علیبن ابیطالب(ع) میفرماید، این بیش از معرفت؛ بلکه ایمان و باور است. آنموقع رفتار فرق میکند. اگر علی(ع) آنطور رفتار میکند، حالا چه در آن صحنهای که از پیغمبر(ص) حمایت میکند و شب جای پیغمبر میخوابد، در جایی که بهصورت عادی یقین هست که جانش را از دست خواهد داد، آنجا میخوابد، آنجایی که در حمایت از پیغمبر در جنگها مثل پروانه دور پیغمبر حرکت میکند، آنحضرت چطور در جنگها شجاعانه جلو میرود. خب آن ایمان به خداست که آن آثار را دارد. آن روزی هم که علیبن ابیطالب(ع) سکوت میکند، آنطور مظلومانه کنار میرود و بهخاطر حفظ مصالح امت اسلامی، از حق مسلّم خود میگذرد، آنجا باز خداست که باعث میشود، علی چنین رفتار کند. اگر علیبن ابیطالب(ع) در همان دوران بزرگترین دستآوردهای اقتصادی را دارد، در آن روزگار، آب ارزشمندترین کالای اقتصادی است و هنوز هم، همینطور است، گفتهاند که در آینده تاریخ، جنگهای بشر بهخاطر آب خواهد بود. خب این کالای مهم اقتصادی که منشأ سرمایه و درآمد میتواند باشد، علیبن ابیطالب(ع) با تلاش شخصی خود به دست میآورد و وقتی این به دست میآید، این را برای مسلمانان قرار میدهد و وقف مسلمانان میکند. این باز خداست. این ظهور خدا در رفتارهای انسان است و حالا همانطور در زندگی علیبن ابیطالب(ع) بهعنوان یک قله و نمونه «علی مع الحق والحق مع الحق»؛3 که هر جایی که علی بگردد، همانجا حق میگردد، اگر ما بههمان اندازه ایمان پیدا کنیم، در رفتارهای ما دیده میشود.
منبع: اسلام کوئست
..............................................
پی نوشتها
1. ابراهیم، 34؛ نحل 18: [وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها]؛
2. نمل، 14: [وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُواً]؛
3. مجلسی، بحارالأنوار، ج 10، ص 432، مؤسسةالوفاء بیروت، لبنان، 1404 ه ق، قال النبی(ص): «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَار».