خاطرات قلمی/ 10
عادت دارم که همیشه از نوشتهها و مقالات، بهخصوص از آنچه که در نگارش آن، وقت و دقت بیشتری کشیدهام، پیش از دادن به کسی یا مؤسسه و مجلهای، نسخهای داشته باشم تا اگر گم شد یا حادثهای پیش آمد، ضایعه کمتر باشد. قدیم-ترها رسم بود که «کاربن» میگذاشتند. بعدها فتوکپی و زیراکس به صحنه آمد، الآن هم، عکس گرفتن با گوشی همراه و ذخیره کردن.
این حساسیت، ریشه در یک حادثه داشت. برای شرکت در کنگره جهانی امام رضا(ع) رفته بودم. از مشهد که به قم برمیگشتم، مرحوم آیتالله واعظزاده خراسانی پاکت و بستهای به من داد که: اگر قم میروی، این را ببر به انتشارات جامعه مدرسین، تحویل آقای فاکر بده.
مرحوم حجتالاسلام فاکر خراسانی، مسئول انتشارات بود. آن بسته هم، تحقیقات مرحوم واعظزاده در باره موضوعی بود که قرار بود، چاپ شود. من پذیرفتم، بسته را با خود به قم آوردم، به دفتر انتشارات بردم و چون آقای فاکر حضور نداشت، به مسئول دفتر دادم که تحویل ایشان بدهد. نه رسیدی گرفتم، نه امضایی. مدتی گذشت، ایشان از مشهد تماس گرفت که فلانی، بسته امانتی را چه کردی؟ گفتم: تحویل دفتر انتشارات دادم. گفت: به دست آقای فاکر نرسیده و معلوم نیست چه شده است؟! از آن نوشته که زحمت زیادی برایش کشیدهام، نسخهای ندارم. اگر پیدا نشود، بسیار مایه تأسف است!
ایشان (مرحوم واعظزاده) به من توصیه اکید کرد که هروقت نوشتهای داشتی، حتماً از آن یک کپی بگیر و بایگانی کن! نسخه منحصربهفرد اثر را به دست کسی نده! چه میدانی چه برسرش میآید!
یک بار هم با آیتاللهالعظمی سبحانی دوسه دهه پیش همسفر بودم. ایشان هم توصیهای مشابه داشتند و میگفتند: اگر از نوشته و اثری که کار تحقیقی است و وقت زیادی صرف کردهای، استنساخ نکنی و از دست برود، خیلی غصّه خواهی خورد. دو نسخه کپی بگیر و در دو جای مختلف بایگانی کن که مفقود نشود.
نسخه تحقیقی مرحوم واعظزاده پیدا نشد که نشد و این برای من درسی بهیادماندنی شد.
البته در نوشتهها و پژوهشها، امکان تحقیق و نگارش دوباره هرچند با زحمت بسیار هست؛ ولی در سرودن شعر یا نوشتن رمان که جنبه ذوقی و هنری و آفرینش و ابداع دارد، ناممکن است. این است که من هرگز نسخه منحصربهفرد شعرم را که جایی دیگر ثبت نکردهام، به دست دیگران نمیسپارم، که اگر رفت و برنگشت، چه میتوان کرد؟ قصههای آثار گمشده و از دسترفته، خود کتابی میشود مفصّل! این تجره قلمی و ادبی، کمهزینه است؛ اما پرفایده!
ادامه دارد...