یکم و دوم: اختلاف در اعتبار رؤیت با چشم مسلّح اختصاصى به مسلک مشهور فقها یعنى لزوم اشتراک و اتّحاد آفاق ندارد؛ بلکه بر مبناى مرحوم آیتالله خوئى و عدّهای دیگر نیز مبتنى بر عدم لزوم اتّحاد آفاق سارى و جارى است و فرق مسئله این است که طبق مسلک مشهور، رؤیتپذیرى هلال با چشم عادى بههنگام غروب آفتاب در افقى از آفاق فقط اثباتکننده حلول ماه نو در همان افق و آفاق متّحد با آن است و طبق مبناى غیرمشهور، اثباتکننده حلول ماه در آن افق و سایر آفاقى است که در بخشى از شب با آن مشترکاند.
در این مسئله میتوان گفت که حق با مشهور است و مبناى مرحوم آیتالله خوئى و عدهای دیگر، مخدوش و داراى اشکالات و شبهات مختلفى است1 و چون دو شبهه و اشکال آن، تقریباً اشکال بر اعتبار چشم مسلّح نیز بهشمار میآید، آن دو اشکال را در اینجا نقل میکنم:
«إن ّ التمسّک بإطلاق الرؤیة یلزم منه إغراء المکلّفین لمدّة أکثر من عشرة قرون؛ إذ إنّه من الدائم الغالب ثبوت هلال شهر رمضان فی بلدٍ ما وخفاؤه على البلدان وعلى النقاط الأُخرى المتقدّمة فی الأُفق، إذ على قول غیرالمشهور یثبت بدایة الشهر للنصف المظلِم من الکرة الأرضیة؛ کما إذا رئی فی المغرب العربی؛ فإنّه یثبت للصین وأفغانستان؛ لأنّهما تشترکان مع المغرب العربی فی لیل واحد؛ لکنّه خفی ذلک على أهل تلک البلاد طیلة هذه القرون…». 2
2. «وممّا ینبّهک ویسدّدک ویؤیّدک على هذا المرام الذی بیّنّاه أنّه لم یُر من النبیّ(ص) ولا من الأئمّة المعصومین(ع) فی طول القرون الثلاثة الأمر بقضاء صوم بلدانهم من مکّة والمدینة والکوفة وبغداد و سُرِّ مَن رَأی وطوس، مع إمکان دعوى العلم الإجمالى برؤیة الهلال فی بلاد المغرب قبل رؤیة أهل بلدهم بلیلة واحدة فی طول هذه المدّة أزید من ألف مرّة، وصل إلیهم الخبر بعد زمان أم لمیصل.
وذلک لأن ّ العلم الإجمالی منجّز للتکلیف، فعلى عهدة کل ّ أحد فی مدّة عمره قضاء أیّام من الصیام حسب علمه إجمالاً برؤیة من تقدّمه من بلاد المغرب؛ وحیث لمیکن فی الروایات والتواریخ والسیر عین ولا أثر من الأمر بقضاء الصیام بالعلم الإجمالی، علمنا عدم وجود تکلیف برؤیة من تقدّمهم بالرؤیة.
…وهل یصح ّ أن یوجب الشارع أحکاماً على الناس لجمیع الأزمنة؛ ولکن یکون موضوع تلک الأحکام أُموراً مجهولة لیست فی متناول أیدی الناس ولا یمکن لهم الظفر به والعثور علیه ولاینطبق على ما هو مراد الشریعة فی بدو الجعل وبعده إلى أنتمضی سنون کثیرة ثم ّینطبق على ذلک فی العصور المتأخّرة بسبب التطوّرات العلمیّة والتقدّمات الصناعیّة واطّلاع الناس عن رؤیة الهلال فی قطر من أقطار العالم عن طریق (التلغراف)، (التلیفون)، (اللاسِلکی)، (التلیفزیون)، (الهاتف النقّال)، (الطابعة اللاسلکیّة)، (شبکة إنترنت) وغیرها من الأدوات الاتّصالیّة؟
وهل یمکن الالتزام ببطلان حج ّمن حج ّ برؤیة الهلال فی بلادهم لیلة الجمعة مثلاً ثم ّ ظهر أن ّ أهل المغرب رأوا الهلال بعد ثمانی ساعات فی لیلة الخمیس، لعدم إدراکهم یوم عرفة ولیلة العید ویومه بحسب الواقع؟
وببیان آخر، أن ّمقتضى قوله تعالى: [یَسْئَلُونَک عن الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ للنّاس والحجِّ…]3 أن ّ على الناس أنینظّموا أعمالهم الموقّتة بالشهور أو الأیّام الخاصّة کالصوم والحجّ ونحوهما على الأهلّة وما کان تحت اختیار الناس واطّلاعهم فی تلک الأعصار هى أهلّة بلادهم وما قاربها لا أهلّة البلاد البعیدة التی لمیکن لهم فی تلک الاعصار طریق إلى الاطّلاع علیها.
واختلاف البلاد فی تکوّن الهلال ورؤیته فی آفاقها کان أمراً ثابتاً بحسب الواقع، فلو کان الموضوع للصوم والحج ّ ونحوهما الهلال المتکوّن والمرئیّ فی بلدمّا ولو کان بعیداً جدّاً، للزم بطلان أعمالهم إذا عملوا بها على طبق هلال بلدهم وقد مضى على الناس قرون وهم کانوا یعملون کذلک لعدم اختراع الوسائل الإخباریّة الجدیدة بعدُ.
وعلى هذا فهل یمکن أنیجعل الشارع أحکامه على موضوع لمیکن فی اختیار المکلّفین وحیطة اطّلاعهم فی تلک الأعصار والقرون إلى القرون الأخیرة التی اخترعت فیها هذه الوسائل؟!4
ورود اشکال اوّل در مسئله مورد بحث ما، بدین بیان است که چون رؤیت موضوعیت ندارد تا با عدم آن، حکم مترتّب نشود و ماه نو حلول نکند، اگر ثبوتاً رؤیت با چشم مسلّح معتبر باشد، لازمهاش گمراه شدن مکلّفین از ناحیه شارع مقدّس در مدت بیش از هزار سال است؛ یعنى در بسیارى از ماهها و در بیشتر آفاق، ماه نو یک روز زودتر حلول میکرده و بر اثر عدم دسترسى مسلمانان به ابزار رؤیت، به اشتباه افتادهاند و در هزاران ماه، شبهاى قدر، عید فطر، عید قربان، عرفه و بسیارى از مناسبتهاى دیگر را یک روز دیرتر از وقت واقعى دانستهاند و علت آن هم چیزى جز این نیست که شارع بنا بر فرض رؤیت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است. آیا معقول است، بگوییم مسلمانان در هزاران ماه تکالیف مربوط به ماههاى قمرى را بر خلاف واقع و یک روز دیرتر انجام میدادهاند؛ چون رؤیت با تلسکوپِ هیل یا هابِل مثلاً معتبر است و مقصّر خود مسلماناناند که در بیش از هزار سال گذشته، از آن استفاده نکردهاند!؟ وگرنه ماه یک روز زودتر برایشان ثابت میشد؛ چون هابِل قادر است، چیزهایى را ببیند که روشنایى آنها 000/000/1 نورى است که چشم انسان میبیند و فاصلهای را که با هابل میتوان دید، از حدّ دو میلیارد سال نورى میگذرد.5 اساساً آیا ممکن است که در مقام ثبوتْ، شارع رؤیت با هیل یا هابل را که هنوز هم در دسترس مسلمانان نیست ملاک شروع ماه قرار دهد؟6
سوم: در پاسخ آیتالله خوئى(ره) به آیتالله حسینى تهرانى(ره) آمده است:
نعم، لابدّ أنیکون وجود الهلال على نحو یمکن رؤیته بطریق عادی، فلا تکفی الرؤیة بالعین الحادّة جدّاً أو بعین مسلّحة بالمکبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرصدیة على دون تلک المرتبة؛ لاستفادة تلک الصفة له من النصوص المعتبرة الناطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون أو لرآه مائة أو لرآه ألف، تعبیراً عن حدّ ما ینبغی من صفة وجوده.7
بنابراین یک احتمال در معناى اینگونه احادیث و بلکه ظاهر آنها این است که در مقام تحدید و تبیین (صم للرؤیة) و سایر روایات رؤیت است؛ یعنى مراد از رؤیت آن است که ماه در مدار خود به درجهای برسد که با چشم عادى نوع مردم قابل رؤیت باشد.
چهارم: اگر بگوییم: شارع مقدّس ثبوتاً حلول ماه نو را هنگامى میداند که هلال با ابزار و تلسکوپ قابل رؤیت باشد نه با چشم عادى، لازمهاش لغویت جعل چنین تکلیفى براى قرنهاى متمادى و تفویت مصلحت بندگان است و چون لغویت جعل تکلیف محال است، پس شارع مقدّس چنین تکلیفى جعل نکرده است. توضیح اینکه: در بسیارى از ماهها هلال فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است و چون تا بیش از ده قرن چنین ابزارى در اختیار مکلّفان نبوده است؛ بنابراین قدرت امتثال آن را نداشتهاند و وقتى هیچیک از مکلّفان قدرت امتثال نداشته باشند، جعل چنین تکلیفى لغو خواهد بود؛ چون تکلیفى است غیرقابل امتثال و نمیتواند، مکلّف را براى عمل منبعث کند.
مورد دیگر غیراز رؤیت هلال که از این جهت شبیه به آن است، خسوف و کسوف است. عدهای از فقیهان - از جمله آیتالله سیدابوالحسن اصفهانى، امام خمینى و آیتالله گلپایگانى؟قهم؟- فتوا دادهاند که اگر خسوف و کسوف با چشم غیرمسلّح قابل تشخیص نبود؛ ولى با ابزار و تلسکوپ قابل رؤیت بود، نماز آیات واجب نیست. شاید دلیل آنان این است که معقول نیست، شارع مقدّس چیزى را - یعنى خسوف و کسوف قابل رؤیت با ابزار نه بدون ابزار- موضوع حکم قرار دهد که تا قرنها براى مکلّفان و مخاطبان قابل تشخیص نباشد. آیتالله اصفهانى در اینباره گفته است:
«الظاهر أنّ المدار فی کسوف النیّرین صدق اسمه وإن لمیستند إلى سببیة المتعارفین من حیلولة الأرض والقمر، فیکفی انکسافهما ببعض الکواکب الأُخر أو بسبب آخر. نعم لو کان قلیلاً جدّاً بحیث لایظهر للحواس المتعارفة وإن أدرکته بعض الحواس ّالخارقة، أو بواسطة بعض الآلات المصنوعة، فالظاهر عدم الاعتبار به وإن کان مستنداً إلى أحد سببیه المتعارفین».8
و بر جمله اخیر سخن ایشان یعنى (…بواسطة بعض الآلات المصنوعة، فالظاهر عدم الاعتبار به وإن کان مستنداً إلى أحد سببیة المتعارفین) که شاهد مقصود ماست، حضرت امام خمینى و آیتالله گلپایگانى؟قهما؟ حاشیه نزده و آن را پذیرفتهاند. بنده بر فتواى دیگران در این زمینه وقوف نیافتم؛ زیرا این فرع در عروه، منهاجالصالحین، الفتاوىالواضحة و رسائل عملیه فارسى مطرح نشده است. بنابراین سزاوار است این مسئله یعنى رؤیت خسوفین با چشم مسلّح نیز در کنار بحث رؤیت هلال با چشم مسلّح، بحث شود.
مرحوم آیتالله خوئى هم در این زمینه گفته است:
«… وأمّا فی الکسوف فلا مانع من فرض کوکب آخر غیرالقمر یحول بین الأرض والشمس کالزهرة وعطارد، حیث إنّهما واقعتان بینهما؛ فیمکن أنْ تحجبا نورها ویتشکّل من ذلک کسوف یراه بعض سکنة الأرض ممّن یقع فی نقطة تقابل مرکز الزهرة مثلاً المقابلة لنقطة مرکز الشمس إلاّ أن ّ مثل ذلک لایستوجب الصلاة؛ لعدم ظهوره إلاّ للأوحدی من أصحاب المراصد الفلکیة ولاتعرفه عامّة الناس؛ لمکان صغر الکوکب الناشىء من بُعده المفرط ومن الواضح أن ّ موضوع الحکم إنّما هو الکسوف المرئیّ لعامّة الناس بحیث تشاهده آحادهم العادیون. نعم لو تحقّق ذلک ولو من طریق الإعجاز بحیث صدق عندهم الکسوف وجبت الصلاة کما عرفته فی الخسوف».9
به هر حال، همانطور که در رؤیت هلال، رؤیت با چشم عادى ملاک است، در خسوف و کسوف هم، رؤیت و تشخیص آنها با چشم عادى ملاک است و اگر خسوفین فقط با تلسکوپ قابل تشخیص باشند نه با چشم عادى، نماز آیات واجب نیست؛ شاید بههمین دلیل که در مؤیّد چهارم از مؤیّدات و شواهد بیان شد.
پنجم: قول به اعتبار رؤیت هلال با چشم مسلّح، با مشکل بزرگى مواجه است و آن اینکه قدرت دوربینها و تلسکوپها یکسان نیست. قائل به اعتبار، کدام یک را معیار میداند؟ آیا معیار مثلاً تلسکوپهایى است که در اختیار مسلمانان است؟ یا مطلق تلسکوپ مراد است؛ هرچند بسیار پیشرفته و پرقدرت باشد؛ مانند هیل؟ چهبسا هلال با تلسکوپهاى معمولى که در اختیار مسلمانان است، قابل رؤیت نباشد؛ اما در همان حال با تلسکوپ قوىتری قابل رؤیت باشد. در اینصورت، در برخى مواقع و در برخى آفاق، اگر رؤیت با هیل را معتبر بدانیم، ماه یک روز زودتر ثابت میشود و اگر فقط رؤیت با تلسکوپهاى معمولى معتبر باشد، نه. خودِ همین ضابطهمند نبودن و بههمریختگى معیار که قطعاً مخالفِ در مقامِ تحدید بودنِ شارع است یکى از شواهد ضعف این قول است.
٭ نویسندگان کتاب إثبات الشهور الهلالیة نیز به این موضوع اشاره کردهاند:
«القول بجواز استعمال الآلات المذکورة لاینسجم مع تعریف الشهر الهلالی الذی هو الشهر الذی یبتدئ من وقت خروج الهلال من الاقتران بحیث یُصبح قابلاً للرؤیة بالعین المجرّدة… و هذا سیؤدّی إلى اضطرابٍ فی تعریف الشهر القمری؛ إذ یتعلّق عندئذٍ بنوع الجهاز المستعمل وأهم ّ من ذلک أنّه سیقرّب الشهر المقرّر بالآلة من الشهر الاقترانی… و اما الحل ّ الثالث الذی یستعین بالأجهزة، فلا هو طبیعی ولا هو واضح وبسیط منهجیّاً».10
ادلّه و شواهد و مؤیّدات عدم اعتبار رؤیت هلال با چشم مسلّح علاوه بر آنچه در مقدمه جلد اوّل رؤیت هلال متذکّر شدیم همینهاست.
برخى به پارهای ادلّه دیگر تمسّک جستهاند که ناتمام است؛ از جمله:
1. انصراف (رؤیت) به رؤیت متعارف؛ یعنى رؤیت با چشم عادى:
هنگامى که سخن از رؤیت به میان میآید، منصرف به رؤیت متعارف (با چشم غیرمسلّح) است؛ زیرا فقها در تمام ابواب فقه، اطلاقات را منصرف به افراد متعارف میدانند. 11
این ادعا ناتمام است؛ زیرا اگر بنا باشد، رؤیت هلال منصرف به متعارف باشد، حرمت نظر به نامحرم هم باید منصرف به نظر متعارف یعنى نظر بدون دوربین و تلسکوپ باشد که هیچ فقیهى به آن ملتزم نمیشود و همینطور مثالهاى متعدّد دیگرى که در مقدمه جلد اوّل یاد کردیم.12همچنین باید گفت: عناوینى مانند قتل، منصرف است به قتل متعارف در زمان معصوم و از قتل با بمب هستهای مثلاً منصرف است و قتل با بمب هستهای و مانند آن، احکام و آثار قتل مذکور در احادیث را ندارد که به هیچوجه قابل التزام نیست. نقد این دلیل در مقالهای مبسوط منتشر شده است13 و در اینجا بیشتر به آن نمیپردازم.
2. برخى بر فرض عدم انصراف یا چشمپوشى از آن، به تقیید اطلاقِ رؤیت با مرتکزات عرفى و عقلائى تمسّک کردهاند:
«… نحن ندّعی… تقیید إطلاق الرؤیة حسب الارتکازات العرفیة والعقلائیة بالرؤیة غیرالمسلّحة وهذا یمنع من التمسّک بالإطلاق لو کان هناک إطلاق فی اللفظ. أی أن ّإطلاق الرؤیة یفهم منه الرؤیة العادیة الشائعة العرفیة. فلو کانت الرؤیة المسلّحة وبالواسطة کافیة لاحتیج إلى توضیح لذلک المعنى کأنْ یقول: (أفطر للرؤیة بأیّة وسیلةٍ حصلت) وهذا ما لمیکن موجوداً فی النصوص وبهذا نعرف أن ّ الرؤیة المرادة من إطلاق الروایات هی الرؤیة بالعین المجرّدة العرفیة.14
این دلیل نیز ناتمام و اشکال دلیل قبلى بر این نیز وارد است. علاوه بر آن، مدّعى اعتبار رؤیت با چشم مسلّح هم میگوید: اگر رؤیت با چشم مسلّح بىاعتبار بود، شارع باید به آن تصریح میکرد تا مردم از اطلاق رؤیت به اشتباه نیفتند.
بنابراین بهترین دلیل بر عدم اطلاق رؤیت، همان استحاله ثبوتى اطلاق رؤیت است، به بیانى که گذشت. علاوه بر آن، در جایى میتوان به اطلاق تمسّک کرد که قرینهای بر تقیید نباشد و در بحث ما، قرینهای عقلى بر تقیید هست که با وجود آن نمیتوان به اطلاق رؤیت تمسّک کرد. توضیح مدّعا و وجود قرینه عقلى بر تقیید چنین است: روشن است که تکلیف شارع چه آنجا که تکلیفى را بهصراحت بیان کند و چه جایى که از اطلاق کلامش بخواهیم، تکلیفى را استنباط کنیم - باید براى نوعِ مخاطبان قابل امتثال باشد و اگر تکلیفى براى نوع مکلّفان قابل امتثال نبود، محال است شارع چنین تکلیفى را جعل یا از اطلاق کلامش آن را اراده کند. در بحث ما اگر معیارِ حلولِ ماهِ نو، رؤیت هلال با تلسکوپ- یا قابلیت رؤیت با تلسکوپ باشد، لازمهاش آن است که چنین تکلیفى در بیش از ده قرن براى مکلّفان قابل امتثال و عمل نبوده باشد و همین قرینه عقلى دلیل بر تقیید (رؤیت) در ادله رؤیت هلال به رؤیت با چشم غیرمسلّح است.
همین قرینه عقلى نیز دلیل عدم اطلاق رؤیت از جهت اتّحاد و اختلاف آفاق است. در قول غیرمشهور که در رؤیت هلال اتّحاد آفاق را شرط نمیداند، مانند آیتالله خوئى(ره)، دلیل عمده تمسّک به اطلاق رؤیت و عدم تقیید آن به بلاد متّحدالافق است. پاسخ این دلیل آن است که قابل امتثال نبودن تکلیفى که از چنین اطلاقى فهمیده میشود، قرینه عقلى بر عدم اطلاق رؤیت از این جهت است.
..............................................
پینوشتها
1. این اشکالات و نقوض را در رؤیت هلال، ج2 و 4، بهتفصیل نقل و درج کردهام.
2. رؤیت هلال، ج2/ 1335/ 336؛
3. سوره بقره، آیه 189؛
4. الأُفق أو الآفاق/ 61 59؛
5. رک: رؤیت هلال، ج1/108، مقدمه، باب چهارم؛
6. نیز ر. ک: رؤیت هلال، ج1/ 199؛
7. همان، ج2، 863 862؛
8. وسیلةالنجاة/ 173، مسئله 2؛
9. مستند العروة، ج5/ 16 15، کتاب الصلاة؛
10. رؤیت هلال، ج5/ 3194. نیز ر. ک: ثبوت الهلال طبقاً لقول الفلکی/ 37 36؛
11. فقه اهلبیت(ع)، (چند نکته درباره رؤیت هلال)، شماره 43/169؛
12. رک: رؤیت هلال، ج1/97 95، مقدّمه؛
13. فقه اهلبیت(ع)، (اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال)، شماره 43/200 183؛
14. همان، مقاله (طرق ثبوت الهلال)، شماره 43/124.