خاطرات قلمی/ 4
استاد جواد محدثی
شاید بعضیها کم و بیش نام «مرکز ادبی حوزه» را شنیده باشند. بد نیست یادی از این مرکز و تأسیس و فعالیت و سرانجام آن داشته باشم.
در سالهایی که دوم خردادیها بر کشور حکومت داشتند و روزنامهها و مطبوعات «زنجیرهای» با مجوزی که از «ارشاد» داشتند، به ارزشهای دینی و انقلابی هجوم میآوردند و شبههپراکنی میکردند و یکهتاز میدان بودند، انتظار میرفت که نویسندگان حوزوی حداقل به پاسخگویی به شبهات و نقد مقالات و کتابها و رمانهای مسئلهدار بپردازند. چنین مجموعه دستبهقلمی نبود. با صلاحدید بعضی از دوستان دلسوز و دغدغهمند، تصمیم گرفتم، مرکزی راه بیندازم تا هم نویسندگان دستبهقلم حوزوی جذب و متمرکز شوند، هم تربیت نویسندگان صورت گیرد و هم نقدنویسی آغاز شود. این بود که «مرکز ادبی حوزه» تأسیس شد، در سال 1370 شمسی آییننامه و شرح وظایفی نوشتیم و اطلاعیهای پخش شد و در زیرزمین خانه یکی از دوستان، کلاسهایی درباره نگارش، تحقیق و یادداشت برداری، ویراستاری، نقد مطبوعات، ترجمه و... دایر شد. با کمک گرفتن از اینجا و آنجا هم، «کتابخانه ادبی» راه انداختیم که بیشتر آثار ادبی، قصه و رمان، شعر و نقد ادبی، مجلات ویژه و برخی کتابهای دینی بود.
این فعالیت بهمدت ده سال ادامه داشت. هیچ پیششرطی هم نداشت؛ نه شرط سنی نه علمی و نه هزینه مالی. فقط و فقط همین که طلبهای علاقه به نویسندگی داشته باشد و بخواهد تجربه و مهارت بیندوزد و بیاموزد و به عرصه دفاع از اصالتهای اسلام و انقلاب بیاید. عکس و فتوکپی شناسنامه و یک قطعه عکس میگرفتیم و کارتی صادر میکردیم که بهوسیله آن میتوانست، از کتابهای مرکز هم، بهصورت امانی استفاده کند. کلاسهای نگارش و ویرایش دو روز در هفته برگزار میشد. رایگان بود نه از کسی تعهدنامه و معرفینامه کتبی گرفته میشد و نه به کسی گواهینامه گذراندن دورهای داده میشد. دور از همه تشریفات اداری و تبلیغات بیرونی، هر سال در آغاز مهرماه با نصب اطلاعیههایی در مدرسه فیضیه و دارالشفاء و اطراف حرم، طلاب را در جریان میگذاشتیم و کسان جدیدی ثبتنام کرده در کلاسها شرکت میکردند؛ البته بهطور طبیعی نفرات کلاسها ریزش هم داشت و چون هیچ تعهدی نمیسپردند و هزینهای نمیپرداختند، هر وقت که حوصلهشان سر میرفت یا روند کلاس و آموزش برایشان مطلوب نبود، دیگر نمیآمدند. ما هم که اهرم فشار برای ادامه حضورشان نداشتیم.
البته آنان که میماندند و صبوری به خرج میدادند، بهره هم میگرفتند و در کار قلم تجربه و مهارت مییافتند. بعضی از دوستان هم که در نقش «استاد» با ما همکاری میکردند، واقعاً دلسوزانه وقت میگذاشتند و با طلاب همدلی و همراهی میکردند؛ چون بهجای خاصی وابسته نبودیم، طبعاً مشکلات مالی و امکانات، اجاره و هزینههای مختصر هم وجود داشت. با آنکه عزیزانی همراهی مختصری داشتند؛ ولی وقت زیادی از من میگرفت. به کمک و مساعدت و همراهی کسانی هم که دل و امید بسته بودیم، همدلی مطلوب صورت نمیگرفت. در سالهای آخر، طبقهای از ساختمانی در کوچه آمار در صفائیه[قم] را اجاره کرده بودیم.
وقتی این حرکت آموزشی و قلمی را آغاز کردیم، مراکز و مؤسسات چندانی در قم نبود که به این مهم اقدام کند؛ ولی مراکز متعددی چه از سوی دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات، مدرسه اسلامی هنر، کانون نویسندگان و طلاب قمی و.... برای این قبیل فعالیتها دست بهکار شده بودند. هم وجود این جایگزینها، هم دستتنها بودن در ادامه، هم نبودن بودجه لازم، هم وقتگیری بسیار و ... سبب شد، پس از ده سال تلاش که آثار و برکات زیادی هم داشت، در سال 1380 کرکره را پایین کشیدیم و فعالیت در قالب آن مرکز متوقف شد.