printlogo


printlogo


خاطرات قلمی/ 1
استاد جواد محدثی

اوایل سال تحصیلی ۱۳۵۴ که طلبه مدرسه حقانی بودم، شهید قدوسی(ره) به‌عنوان مدیر مدرسه از من خواست که اداره سه کلاس از کلاس‌های مدرسه را در موضوع نگارش به عهده بگیرم؛ یعنی سال‌های اول و دوم و سوم را. من گرچه در کلاس انشای همان مدرسه به‌عنوان شاگرد از فعالان بودم و موضوعاتی را که هر هفته استادمان مرحوم حجت‌الاسلام بهجتی شفق می‌گفت، می‌نوشتم؛ ولی تا آن زمان تجربه معلمی نداشتم. سعی کردم که نداشتن سابقه تدریس را بهانه کنم و پیشنهاد ایشان را نپذیرم؛ اما جناب شهید قدوسی(ره) اصرار می‌کرد و من انکار که شاید نتوانم، کلاس را اداره کنم... . ایشان فرمودند: اصطلاح شم سیاسی را که شنیده‌ای؟ گفتم: آری! فرمود: من هم به‌عنوان شم اداری، تشخیصم این است که شما می‌توانید کلاس را اداره کنید. دیگر مقاومت نکردم و گفتم: اگر شما می‌فرمایید، چشم می‌پذیرم. ان‌شاءالله که بتوانم از عهده برآیم. آن موقع هنوز معلم نشده بودم و با دوچرخه از منزل‌مان در قم نو به مدرسه می‌آمدم، هم درس می‌خواندم و هم، هفته‌ای سه روز برای سه گروه کلاس نویسندگی داشتم.
 سبک کارم چنین بود که هر هفته موضوعی می‌دادم تا طلاب درباره آن بنویسند. خودم نیز سعی می‌کردم که درباره آن موضوع مطلبی بنویسم و در چند دقیقه پایان وقت بخوانم.
  چون مثلاً معلم کلاس بودم، تلاش می‌کردم نوشته‌ام، بهتر از شاگردان باشد و به‌نوعی الگودهی داشته باشم. در هر جلسه به‌اقتضای وقت، چهار پنج نفر می‌خواندند. من هم روی کاغذی آنچه را که به‌عنوان نقد و نظر و اصلاح و تذکر به ذهنم می‌آمد، می‌نوشتم و پس از پایان انشایش یک به یک بازگو می‌کردم. تذکرات من گاهی جنبه کاربرد لغت‌ها و واژگان و ترکیب‌های کلمات داشت، گاهی به کلیت نوشته از نظر قوت و ضعف قلم مربوط می‌شد، گاهی به ارتباط و عدم ارتباط نوشته با موضوع انشاء ربط داشت، گاهی ایراد دستوری می‌گرفتم، گاهی در مورد نحوه ورود و خروج مطلب و آغاز و پایان مقاله نظر می‌دادم و گاهی هم نقد محتوایی داشتم.
 این شیوه معمول من در اداره کلاس انشاء بود. سعی می‌کردم موضوعاتی ابتکاری و تأمل‌برانگیز بدهم تا فکر و ذوقشان به خلاقیت بیفتد؛ مثلاً از قبیل: اگر می‌توانستم... ، از زبان عینک، رنگ‌ها سخن می‌گویند، سرگذشت یک مداد، من الف هستم، کتاب خوب آن است که... ، چرا طلبه شدم؟ و... از این دست موضوعات.
 حدود دو سال این برنامه را با سه گروه از طلاب مدرسه داشتم و تدریس من در مدرسه حقانی حدود دو سال ادامه داشت. به‌موازات آن کم‌کم پایم به مدارس دیگر هم باز شد؛ مثل مدرسه رسالت، مدرسه امام صادق(ع)، مدرسه کرمانی‌ها. گفتنی است که خود این تدریس، به‌طور قهری مرا وادار می‌کرد که مطالعات ادبی و تمرین‌های قلمی خودم را توسعه دهم و تقویت کنم و به مباحث نظری در شیوه نگارش، جدی‌تر نگاه کنم.