printlogo


printlogo


رواق شهیدان - شماره 728
روحانی شهیدحاج محمد شهاب
شهید حاج محمد شهاب از پیشگامان نهضت امام خمینی(قد) در زادگاهش بیرجند بود. پس از طلوع انقلاب به‌عنوان اولین دادستان آن منطقه منصوب شد. در دوران تحصیلی همیشه شاگرد اول و از قاریان ممتاز قرآن بود.

   تولد و تحصیل
 او که در سال 1333 شمشی در خانواده‌ای روحانی متولد شده بود، پس از گرفتن دیپلم ریاضی و با راهنمایی پدر محترمش، در مدرسه حقانی قم مشغول فراگیری دروس دینی شد. پس از گذراندن مقدمات، اصول و فقه را از آیات جنتی و فاضل مرندی و کلام و معقولات را از آیات قدوسی و حائری شیرازی(ره) آموخت.
 
  اخلاقیات حسنه
همسر شهید می‌گوید: در طول زندگی هرگز او را بی‌وضو ندیدم. اکثر اوقات نماز شب می‌خواند و فردی خودساخته بود. زیارت عاشورا و غسل جمعه برایش از واجبات بود. دوست شهید می‌گوید: او به بیت‌المال اهمیت زیادی می‌داد و هیچگاه از وسایل نقلیه دولتی استفاده شخصی نمی‌کرد. شهید در شب‌های رمضان به‌صورت ناشناس بین فقرا غذا توزیع می کرد. نمازش اول وقت و به جماعت اقامه می‌شد.
 
  فعالیتهای سیاسی اجتماعی
این روحانی مخلص پس از آشنایی با امام خمینی(قد) و اهداف نهضت ایشان، در کنار تحصیل به فعالیت‌های سیاسی روی آورد و از هیچ‌گونه تلاش اعم از پخش اعلامیه،‌ افشاگری علیه رژیم پهلوی و تشکیل جلسات سیاسی مذهبی در بیرجند کوتاهی نکرد؛ به‌طوری‌که پیام‌آور انقلاب در بیرجند لقب گرفت.
پیوسته تحت رصد اطلاعات ساواک قرار داشت و در این مسیر سنگ حوادث خورد.
پس از طلوع انقلاب اسلامی در ایران، او یکی از کارگزاران اصلی تأسیس کمیته انقلاب اسلامی در بیرجند بود. سپس مسئول تشکیل سپاه پاسداران در آن شهر شد و پس از مدتی از سوی آیت‌الله قدوسی(ره) به‌عنوان اولین دادستان،‌ مأمور تأسیس دادسرای انقلاب گردید.
 
  از شهرت تا شهادت
شهید حاج محمد شهاب، آن موقعیت اجتماعی‌اش را یکباره با حضور در جبهه‌ها عوض کرد. در مکتوباتش آمده: «بهترین خاطرات زندگی‌ام را دقایقی تشکیل می‌داد که با عاشقان امام خمینی(ره) در جبهه‌ها همراه بودم». بیشتر اوقات زندگی‌اش را در جبهه‌ها می‌گذراند و عاشق شهادت بود.
این روحانی شهید، به‌عنوان روحانی رزمی تبلیغی در عملیات‌های بیت‌المقدس، والفجر 4 و 5 و بدر حضور فعال و مؤثر داشت. عاقبت در عملیات والفجر 8 در سال 1364 بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر در منطقه فاو به آرزویش رسید.
 
 خاطرهای از همسر
گاهی آن‌قدر دعای نماز وترش طولانی می‌شد که مرا به شک وا می‌داشت. از او می‌خواستم از خدا طلب شهادت نکند؛ اما در جواب می‌گفت: من همیشه می‌گویم: خدایا! مرگ مرا در شهادت قرار بده.
 
  فرازی از دستنوشته شهید
خدایا! خیلی از برادران من در مدرسه حقانی به تو پیوستند، خیلی از عزیزان همسنگرم به تو پیوستند. دیگر مرا در سوز و فراق عزیزان نسوزان! مصطفای هم‌حجره رفت، رحمت‌الله هم‌مباحثه رفت، قدوسی عزیز رئیس مدرسه رفت؛ پس نوبت این گنه‌کار کی می‌رسد؟؟!