عطر ار - شماره 723
پیدا و پنهان
کتاب گلچین احمدی اثر ذبیح الله احمدی
باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد
صبح آمد ظهر شد مغرب رسید آقا نیامد
شب شد و خورشید کنعان ولایت را ندیدم
کور شد از گریه چشمم، یوسف زهرا نیامد
دشمنان با خنده می پرسند پس آقایتان کو؟
دوستان با گریه میگویند آمد یا نیامد؟
ما بدون او غریب و او میان ماست تنها
آن امام قرنها مثل علی تنها نیامد
عمر ما با ناله یابنالحسن طی شد دریغا
منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد
شیر حق خانهنشین، فرزند او در کوه و صحرا
قامت زهرا دو تا شد حجت یکتا نیامد
شاید او هم مثل جدّش سر میان چاه برده
پس چرا از چاه هم آوای آن مولا نیامد؟
دیدهام از اشک لبریز و دلم دریایی از خون
رفتم از دست و ز مولایم صدای پا نیامد
فتنة فرعون عالمگیر شد ای اهل عالم
کو عصا چون شد ید بیضا چرا موسی نیامد؟
سالها و ماهها و هفتهها بگذشت میثم
جمعهها رفتند و آن مهر جهانآرا نیامد