بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الارواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ.۱
گاهی شنیده میشود که در فضای مجازی بعضی از برادران اهلسنت، نسبت به توهینی که گمان کردهاند، نسبت به معاویه شده، موضع گرفتند و بیانیه صادر کردند و او را یکی از صحابه بزرگ رسولالله(ص) مطرح کردند. قبل از ورود به اصل بحث، لازم است چهار مقدمه مورد توجه قرار گیرد:
مقدمه اول: ایجاد فضا برای بیان حقیقت
باید از برادران اهلسنت بابت اینکه برای بار دوم، فضای بیان حقیقت را برای جامعه امامیه فراهم کردند، تشکر کرد: مرتبه اوّل آن شیخ هتاک، جسارتی را به اهلبیت پیامبر اکرم(ص) کرد و در واقع فضایی برای حقیقتگویی باز شد و بیان شد که کسانی که نسبت به اهلبیت عصمت(ع) هتاکی میکنند، خودشان و بزرگانشان چه کسانی هستند؟ از نظر اخلاقی و از نظر تدین در چه سطحی هستند؟ و این هم مرتبه دوم است که خودشان فضایی فراهم کردند تا در مورد معاویه، حقیقت بیان شود.
اگر بحث در مورد معاویه بیان نمیشد، ملاحظه حال ایشان شده بود؛ اما حالا که خودشان این باب را باز کردند، باید حقایق بیان شود؛ حقایقی را که خودشان برای مأمومین و مردم خودشان نمیگویند.
مقدمه دوم: صحابه و تابعین از دیدگاه سلف اهلسنت
اهلسنت معاصر، یک غلو و قداستِ فوقالعادهای را برای تمام صحابه قائل شدهاند؛ از این رو، اگر کمترین جملهای نسبت به صحابه صادر شود، توهین به صحابه کرام رسولالله(ص) تلقی میکنند؛ ولی آیا واقعیت این است که همه صحابه عادل هستند و از تقدس برخوردارند؟ برخی از عالمان بزرگ اهلسنت، بعضی از صحابه را قبول ندارند و نسبت به اینها ادعا کردند که به مرز فسق و ظلم رسیدهاند. تفتازانی در این باره مینویسد: «بین صحابه اختلافاتی رخ داده و به روی هم شمشیر کشیدهاند، درگیریهای خونین بینشان رخ داده و انسانهای ثقه، این درگیریها را برای ما نقل کردهاند. ظاهر این درگیریها دلالت دارد بر اینکه بعضی از صحابه از راه حق فاصله گرفتند و تا مرز ظلم و فسق پیش رفتند».۲
از کلام تفتازانی مشهود است که بعضی از صحابه، ظالم و فاسق هستند و عادل نیستند. تفتازانی در ادامه، انگیزه و علت فسق صحابه را اینچنین بیان میدارد: «علت آن حِقد، عناد، حسد، لجاجت و طلب مُلک آنها میباشد(دنیاپرست و جاهپرست بودند)؛ همچنین آنها به دنبال شهوات رفتند؛ چون صحابه معصوم نیستند».۳
اهلسنت معاصر یک هالهای از قداست برای همه صحابه قائل هستند و حال آنکه سلف ایشان میگوید: «عدهای از این صحابه فاسق بودند، ظالم شدند و علتش هم دنیاپرستی و شهوترانی بوده است».
همچنین علمای سلف اهلسنت، در مورد قاتلان عثمان چه میگویند؟ ذهبی نسبت به قاتلان عثمان میگوید: «آرزوی جهنم برایشان داریم، از آنها بیزاری میجوییم و نسبت به آنها بغض داریم».۴
ابنحزم میگوید: «قاتلان عثمان، همه فاسق و ملعون هستند».۵
این در حالی است که عمربن شبهالنُّمیری البصری چنین میگوید که از ابوسعید خُدْری پرسیدند: آیا از صحابه کسی شاهد قتل عثمان بود؟ گفت: «بله، هشتصد نفر از صحابه در این قضیه سهیم بودند».۶
عبدالرحمنبن عدیس( از اصحاب شجره)،۷ چون قاتل عثمان است، مورد لعنِ اهلسنت قرار گرفته است.
در نتیجه قداستی را که اهلسنت معاصر برای صحابه قائل هستند، خلاف سیره سلف خودشان است.
نکات□ ۱ . اگر بهزعم برخی از اهلسنت، ملاک صحابی بودن، فقط دیدن رسولالله(ص) باشد،۸ حضرت ابوطالب(ع) مگر صحابه پیامبر اکرم(ص) نبود؟ کدام یک از صحابه مصاحبتشان با پیامبر اکرم(ص) بیش از حضرت ابوطالب بوده است؟ بهصراحت، ایشان را در زُمره کفار میشمارند، بهاستناد حدیث مُغیرةبن شعبه که حتی در دوران خلیفه دوم، به زناکاری خود ادامه داد و دست از تعدی به نوامیس مسلمانان برنمیداشت.
□ ۲. تفتازانی در شرحالمقاصد پس از اینکه میگوید: صحابه به مرز فسق و ظلم رسیدند، درباره تابعین نیز، بهصراحت بیان میکند: «ظلمی که تابعین به اهلبیت پیامبر(ص) کردند، خیلی آشکار است؛ بهگونهای که جای مخفی کردن ندارد؛ با اهلبیت(ع) کاری کردند که اهل آسمان و اهل زمین بر اهلبیت(ع) گریه کردند؛ از جنایاتی که تابعین بر اهلبیت(ع) روا داشتند، کوهها و سنگها متلاشی میشوند. این لکه ننگ بر پیشانی تابعین باقی است و باقی خواهد بود». در ادامه میگوید: «خدا لعنت کند کسی را که مباشر یا راضی به قتل اهلبیت(ع) بوده یا سعی بر آنان داشته است».۹
این کلام عالم اهلسنت؛ یعنی تفتازانی است که اینگونه قاطعانه درباره تابعین اظهار نظر میکند!!
مقدمه سوم: بیتفاوتی اهلسنت معاصر نسبت به وقایع مهم اسلام
جای بسی تعجب است که در ماه محرم، همان ماهی که شجره ملعونه۱۰، نسبت به اهلبیت عصمت(ع) آن جسارت و جنایت را مرتکب شد. هیچ موضعی یا کمتر موضعگیری از اهلسنت معاصر، نسبت به این جنایت دیده و شنیده نمیشود؛ فرزند رسولالله(ص) را سر بریدند، فرزندان و اصحاب رسولالله(ص) را سر بریدند؛ بهراحتی با این واقعه کنار میآیند؛ ولی نسبت به کوچکترین توهین به معاویه (که توهم توهین بوده است)، فوراً موضع میگیرند؛ یعنی توهین به فرزندان رسولالله توهین به امام حسین(ع) و آن برخوردی که با آنحضرت شد، کمتر از توهینی است که به معاویه شده است؟
اما نسبت به آن توهینی که آن شیخِ هتاک، به اهلبیت پیامبر(ص) کرد، دیده نشد که موضعگیری مناسبی بر علیه او گرفته شود و او را بهخاطر آن حرفی که زد، توبیخ کنند. با توجه به اینکه علمای اهلسنت، ادعای محبت اهلبیت(ع) را دارند و این محبت را جزء دین خود بهشمار میآورند و کسی که محب اهلبیت(ع) نباشد، از نظر ایشان اصلاً مسلمان نیست. آن وقت یکی بیاید هتاکی کند، در نسل و نَسَب و اصل و ریشه امام زینالعابدین(ع) و اهلبیت(ع) تشکیک کند و حرف بزند و هیچ موضعی گرفته نشود.
این مسائل جای بسی تعجب است و ترس این میرود که این نسل جدید، نسبت به علمای اهلسنت نگاه دیگری داشته باشد، ایشان را همان نواصب قلمداد کنند و این احتمال را بدهند که رگههایی از نصب در ایشان نمایان شده است؛ زیرا نسبت به جسارتهایی که به اهلبیت رسول(ص) میشود، هیچ احساسی نشان نمیدهند؛ اما نسبت به معاویه که معلومالحال است، اینگونه موضع میگیرند.
مقدمه چهارم: حقایق فراموششده۱ . نَسب پاک یا ناپاک؟!!بزرگان اهلسنت تصریح دارند که وقتی که معاویه متولد شد، چهار نفر مدعی بودند که معاویه فرزند ماست:۱۱ عمارةبن ولیدبن المغیره، مسافربن عمرو، ابوسفیان و یک شخص دیگر هم که اسمش را بیان نمیکنم.
سؤال مهم: کسی که ناپاکزاده است، آیا واقعاً ارزش دارد که برخی از اهلسنت اینقدر برایش سرمایه بگذارند و از منبر و نماز جمعه بهنفعِ او استفاده کنند؟!!
۲. صحابی یا آزادشده؟!!بهصراحت باید گفت: معاویه صحابی نیست؛ چون وی نه از مهاجر است و نه از انصار. آنهایی که پیامبر(ص) را یاری کردند، انصار و صحابه آنحضرت هستند و آنهایی که در مکه اسلام آوردند و با پیامبر اکرم(ص) هجرت کردند، ایشان هم جزء اصحاب پیامبر(ص) و جزء مهاجرین هستند؛ ولی معاویه در سال فتح مکه(سال هشتم هجرت) مسلمان شد. دیگر راهی نداشت و چارهای جز اسلام آوردن نداشت.
اینان همه «طُلقاء»۱۲ و «ابناءُالطلقاء» هستند؛ امیرالمؤمنین(ع) به معاویه به صراحت میفرماید: «بدان تو از آزادشدگانی هستی که خلافت برای ایشان روا نیست».۱۳
۳ . کاتب وحی یا کاتب نامه؟!!یکی از دروغهای تاریخ، کاتب وحی بودن معاویه است؛ چنانچه عبدالرحیم خطیب از نویسندگان معاصر اهلسنت، در کتاب خود مینویسد: «برخلاف آنچه شنیده میشود، معاویه از کاتبان وحی نبوده؛ بلکه بعضی اوقات، نامه عادی برای رسول خدا(ص) مینوشت و همین امر منشأ اشتباه بود که او یکی از کاتبان وحی بوده است».۱۴
ابوهُریره نیز مینویسد: «جمعی میخواستند برای معاویه شیرینزبانی کنند و به او تقرب پیدا کنند؛ بههمین دلیل، او را کاتب میخواندند. این جریان گذشته از اینکه دروغ است، واقعیت و عقل نیز آن را انکار میکند».۱۵
۴. فضیلت یا رذیلت؟!!امام بخاری وقتی که به فضائل صحابه میرسد، نمیگوید فضائل معاویه؛ بلکه مینویسد: «ذِکرُ معاویة»؛ فقط به اسم او بسنده میکند. حتی یک فضیلت هم برای او نقل نمیکند؛ یعنی اگر معاویه، یک فضیلت داشت، همان را نقل میکرد.
ابنتیمیه که امام تکفیریهاست، میگوید: «در فضیلت معاویه احادیثی به پیامبر نسبت میدهند که همه آنها دروغ است».16
عینی میگوید: «یک حدیث صحیح در فضیلت معاویه نداریم».۱۷ شخصیتهای بزرگ اهلسنت همین را میگویند؛ بهعنوان مثال ابنحجر عَسقلانی،۱۸ اسحاقبن راهویه، شوکانی، احمدبن حنبل و... . ۱۹
فقط ممکن است، یک حدیث صحیح وجود داشته باشد؛ آن هنگامی که رسولخدا(ص) به دنبال معاویه فرستاد که چیزی بنویسد. گفتند که مشغول خوردن است. برای مرتبه دوم فرستاده پیامبر(ص) آمد، گفتند: مشغول خوردن است. مرتبه سوم فرستاد، باز گفتند: مشغول خوردن است. حضرت فرمود: «لاأَشْبَعَ اللَّهُ بَطْنَهُ؛ خدا شکمش را سیر نکند».۲۰
نسایی در مقدمه کتاب سُنَن این داستان را نقل کرده است و میگوید: بهعلت بیان این مطلب، از دست اهل شام کتک خورده است.
متأسفانه بهقصد کشت او را زدند. پس از آن هم، در یکی از دو مکان فلسطین یا مکه، بهخاطر ضرباتی که خورده بود، از دنیا رفت. ۲۱
اما روایات دیگر مانند: «أللهم اجعَلهُ هادیاً مهدیاً» این روایت، یک طریقش مرسل است و طریق دیگرش نیز ضعیف است؛ بنابراین، تمام روایاتی که در فضیلت معاویه نقل شده، بهاعتراف خود اهلسنت کذب است و دروغ.
معاویه در کلام بزرگان اهلسنت
پس از بیان این چهار مقدمه، وارد اصل بحث میشویم. از بزرگان و عالمان سلف اهلسنت تا به امروز، نسبت به معاویه موضع داشته و سخنانی گفتهاند که به برخی از آنها اشاره مینماییم:
• ۱. جاحظ(متوفای۲۵۵ق) درباره معاویه میگوید: «معاویه بر کرسی پادشاهی نشست و بر باقیمانده از اصحاب شورا و بر مسلمانان اعم از انصار و مهاجر در سالی که آن را سال جماعت نامید، به زور تسلط یافت. در واقع آن سال، سال وحدت و جماعت نبود، سال تفرقه بود، روز حاکمیت استبداد بود؛ سالی بود که امامت و خلافت در آن، به شاهنشاهی و پادشاهی کسری تبدیل شد و خلافت اسلامی به قیصرهای غاصب رومی تبدیل شد و معاویه از چهارچوب گمراهی و فسق خارج نشد».۲۲
• ۲. طبری(متوفای۳۱۰ق) در کتاب تاریخ خود مینویسد: حسن بصری گفته است: «چهار خصلت در معاویه بود که یکی از آنها بس بود برای اینکه معاویه جهنمی شود».۲۳
• ۳. ابوبکربن خلال(متوفای۳۱۱ق) در کتاب خود نوشته است: محمدبن عبید منادی میگوید: در مکه بودیم و عبیداللهبن موسی با ما بود. در راه صحبت میکرد که سخن از معاویه شد. او معاویه را لعن کرد و هرکس که معاویه را لعن نمیکند هم، لعن کرد.24
• ۴. ابنعبدربه(متوفای۳۲۸ق) گوید: قیسبن سعد انصاری(یکی از صحابه است؛ متوفای۶۰ق)، خطاب به معاویه میگوید: «تو خودت بتپرست هستی، پدرت هم بتپرست است؛ بهزور و بهکراهت وارد اسلام شدی (چاره دیگری نداشتی) و بهاختیار خودت از دین خارج شدی؛ چون سابقه ایمان نداشتی. نفاق تو هم چیز جدیدی نیست. ما انصار هستیم؛ انصار و یاران دینی هستیم که تو بهاختیار خودت از او خارج شدی و ما دشمنانِ دینی هستیم که تو وارد آن شدی».۲۵
• ۵. ابوالفرج اصفهانی (متوفای ۳۵۶ق) در کتاب الأغانی نوشته است: عبدالواحدبن سلیمان در سال۱۳۰هجری در شام خطبهای خواند و این مطلب را بیان کرد: «معاویه لعنتشده پیامبر اکرم(ص) است؛ خودش و پدرش لعنتشده هستند. یک انسان رذلی است از اعراب بادیهنشین؛ او از پسماندههای جنگ احزاب است».۲۶
این مطلب اشاره به روایتی است که نقل شده: ابوسفیان درحالیکه سوار بر مرکبی بود و معاویه و برادرش(یزید) از پیش و از پسِ او در حرکت بودند، رسولخدا(ص) آنها را دید و فرمود: «لَعَنَ اللهُ القَائِدَ وَالرَّاکِبَ وَالسَّائِقَ؛ خدا جلودار(پیشرو)، سواره و حرکتدهنده (از عقب) را لعنت کند».۲۷
• ۶. ابنجوزی(متوفای۵۹۷ق) از امام حسین(ع) نقل میکند: «گمانم که طاغوت شام؛ یعنی معاویه از بین رفته و پسرش از ما بیعت میخواهد».۲۸
چنانکه معلوم است، اهلسنت، امام حسین(ع) (سید شباب اهلالجنه) را هم محکوم میکنند که چرا از معاویه تعبیر طاغوت کرده است!!؟
وی در کتاب خود نوشته، مأمون عباسی در سال ۲۱۱هجری در بیانیهای اعلام کرد: «کسی که از معاویه بهنیکی یاد کند یا او را بر هر یک از صحابه مقدم بدارد، خونش هدر است».29
همچنین معتضد عباسی در سال۲۸۴ هجری، تصمیم گرفت که سر منابر معاویه را لعن کنند. ۳۰
همو مینویسد: در سال ۳۵۱ هجری در بغداد(پایتخت بلاد اسلامی) دستور داده شد که بر سردرهای مساجد بغداد نوشته بشود: «لعنت خدا بر معاویه».۳۱
• ۷. ابوجعفر نقیب (متوفای۶۱۳ق) میگوید: «معاویه اهل جهنم است، نه بهجهت اینکه با علی(ع) مخالفت کرد و به جنگ با آنحضرت برخاست؛ بلکه چون عقیده و ایدهاش صحیح نبود، ایمانش نیز بهحق نبود. او جزء سران منافقین بود. او و پدرش هرگز اسلام نیاوردند؛ بلکه به زبان اظهار کردند».۳۲
• ۸. ابن ابیالحدید۳۳ (متوفای۶۵۶ق) میگوید: «خیلیها به دین او(معاویه) طعنه زدند، ایراد گرفتند و اکتفا به فسق او نکردند؛ بلکه فراتر رفته و گفتهاند: او دین ندارد و اصلاً اعتقاد به پیامبر اکرم(ص) نداشته است».۳۴
همچنین وی در جای دیگر میگوید: «معاویه انسان فاسقی بود و به بیدینی و انحراف از اسلام شهرت داشت».۳۵
همچنین وی میگوید: امیرالمؤمنین(ع) درباره معاویه، به زیادبن ابیه فرمود: «إنَّ مُعاوِیَةَ کالشَّیطانِ الرَّجیم...؛ حتماً معاویه شیطان رجیم است».۳۶
همچنین آنحضرت در قبل از جنگ صفین میفرماید: «تلاش میکنم که زمین را از وجود این(اشاره به معاویه) پاک کنم».۳۷
یعنی با بودن معاویه، زمین پاک نیست. با نابود کردنش میخواهم زمین را طاهر کنم؛ پس اهلسنت باید با امیرالمؤمنین(ع) هم موضع بگیرند!!
همو مینویسد: هنگامی که معاویه در مسجد کوفه سخنرانی کرد و امیرالمؤمنین علی(ع) را لعن کرد. امام حسن(ع) در جواب او فرمودند: «خداوند کافرترین ما را و بدترین ما را لعنت کند؛ تمام اهل مسجد گفتند: آمین».۳۸
از این عبارت معلوم میشود که مردم در زمان خود معاویه، او را قبول نداشتند و ملعون بودن وی را تأیید میکردند.
• ۹. ذهبی (متوفای۷۴۸ق) در کتاب سِیرُ أعلامِالنُّبَلاء، بهنقل از یحییبن عبدالحمید حُمّانی۳۹ میگوید: «مَاتَ مُعاویةُ علی غَیرِ مِلَّةِالإسلامِ؛ معاویه بر دین اسلام از دنیا نرفت(کافر از دنیا رفت)». ۴۰
اکنون موضعگیری اهلسنت معاصر نسبت به حُمّانی را باید دید؛ وقتی میگوید: معاویه دین نداشته و کافر از دنیا رفته است؛ چرا جوابی برای این کلام حُمّانی نمیدهند؟ چرا نسبت به این قضیه ساکت هستند؟
وی در کتاب خود مینویسد: عبدالرزاق صنعانی (متوفای۲۱۱ق) وقتی که نام معاویه در درسش برده میشد، عصبانی میشد و میگفت: «اسم اینها را ببری هوای کلاس آلوده و کثیف میشود. اسم اینها را نبرید!».41
همو میگوید: عبیداللهبن موسی(متوفای۲۱۳ق)۴۲ اجازه نمیداد، کسی که همنامِ معاویه باشد، در درس او شرکت کند و اگر کسی معاویه نام داشت و در درسش شرکت میکرد، استاد درس را شروع نمیکرد و میگفت: «تا این شخص بیرون نرود، من درس نمیگویم».۴۳
• ۱۰. رشیدرضا (متوفای۱۳۵۴ق) که از تندورهای اهلسنت است، میگوید: «یکی از دانشمندان بزرگ آلمان، به عدهای از مسلمانان گفت: «بر ما مردم آلمان لازم است که مجسمهای از طلا برای معاویةبن ابیسفیان درست کنیم و در بزرگترین میدانهای برلین نصب کنیم». به او گفته شد: چرا؟ گفت: «زیرا معاویه بود که نظام اسلامی را از اساسِ مردمسالاری، به حکومتِ استبداد، سلطه و زور تبدیل کرد و اگر معاویه نبود، اسلام همه جهان را فرا میگرفت و اکنون ما آلمانیها و سایر کشورهای اروپایی، عرب و مسلمان بودیم».۴۴
آنوقت یک عده بهجای اینکه اظهار تأثر، تألم و تأسف کنند که چنین کسی مانع پیشرفت اسلام شده، از او دفاع میکنند که روشش ادامه پیدا کند و بیشتر مانع پیشرفت اسلام شوند!
• ۱۱. سید قطب (متوفای۱۳۸۷ق)45 پیروزی معاویه را یک مصیبت میداند و میگوید: «بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، پیروزی و روی کار آمدن معاویه بود. اگر علیبن ابیطالب(ع) پیروز میشد، پیروزی روح حقیقی اسلام بود؛ اما پیروزی معاویه مصیبتی برای اسلام بود».۴۶ همچنین او میگوید: «اینگونه نبود که معاویه و دوستش عمروبن عاص، بر علیبن ابیطالب(ع) پیروز بشوند، بهخاطر اینکه آنها حق و سیاستمدارتر از علی(ع) بودند؛ بلکه آن دو طلیق بودند و دستشان باز بود و هر سیاستی و هر رفتاری که لازم میدیدند، انجام میدادند(و خط قرمزی برای آن دو نبود)؛ ولی حضرت علی(ع) پایبند به اخلاق بود و از به کار بستن دروغ و غش، خدعه و نفاق، رشوه و خریدن انسانها اجتناب میکرد و دست به هیچیک از این کارها نمیزد؛ اما آنها دست به همه این کارها میزدند».۴۷
• ۱۲. یکی از نویسندگان معاصر بهنام «حسنبن فرحان المالکی»،۴۸ اهل عربستان سعودی، هفت کتاب درباره معاویه با این عناوین نوشته است: «حدیث: معاویة فرعون هذه الأمة»، «بحثُ فی إسلام معاویةبن أبیسفیان»، «حدیث: إذا رأیتُم معاویة علی منبری فَأقتُلوُه»، «هَل ماتَ معاویة علی دینالإسلام؟»، «قض رأی ابنتیمیة فی إسلام معاویة»، «مثالب معاویةبن ابیسفیان بالأسانیدالصحیحة» و «سلسلة معالمعاصرین (۲): مع سلیمانالعلوان فی معاویةبن أبیسفیان». چرا اهلسنت درباره علمای خود هیچ موضعی نمیگیرند؟
نکات□ ۱. مطالب فوق را بزرگان اهلسنت نقل میکنند؛ پس اگر کسی امروز مطلبی نسبت به معاویه گفت، اهلسنت حق ندارند، او را مورد مؤاخذه قرار دهند؛ بلکه عالمان خود را ملزم نمایند که در مورد معاویه تحقیق کنند!!
□ ۲. امروز داعش همان اُمویان هستند؛ هرچه داعشیها در این زمان انجام دادند، ادامهدهنده همان مسیر بنیاُمیه است... جرأت دارند، واقعه حره را برای مردم خودشان در یکی از نماز جمعهها بگویند و بیان کنند که چه اتفاقی افتاد؟!! حرم و مسجد پیامبر اکرم را چه کسی کثیف کرد؟ چه کسی دستور داد، ده هزار نفر را به قتل برسانند؟ چه کسی به نوامیس مسلمانان تجاوز کرد؟ چه کسی دستور دارد که شهر بر لشکریان مباح است؟ همان شجره ملعونه؛ همان یزید فرزند معاویه که معاویه او را روی کار آورد و این جنایات حاصل فعالیتهای معاویه است.
توصیههای مشفقانه
آن عزیزانی که به هر دلیل بیانیه نوشتند و اعتراض کردند، از آنها تقاضا میشود:
□ ۱. درباره معاویه تجدید نظر و تحقیق کنند؛ هرچه بیشتر تحقیق کنند، حقایق بیشتری برایشان روشن میشود؛
□ ۲. پیامبر خاتم(ص) این همه صحابه پاک دارد؛ بر روی آنان سرمایهگذاری علمی کنند؛
□ ۳. محبت ورزیدن نسبت به اهلبیت(ع)، بین تمام مسلمانان مشترک است؛ چراکه رسولالله(ص) درباره مودت و محبت ورزیدن درباره اهلبیت(ع) و نزدیکانِ خویش تأکید فرموده است: ]قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِیالْقُرْبی[؛۴۹ همان اهلبیتی که خداوند درباره ایشان میفرماید: ]فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْتُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ[؛۵۰ حال که چنین است، از آن بزرگواران، دفاع و تعریف کنند و از دشمنان اهلبیتِ رسولالله(ص) و کسانی که به ایشان ظلم کردند، اظهار تنفر نمایند.
□ ۴. خطبای اهلسنت، کتاب شرحالمواقف را در خطبه نمازجمعه بخوانند و کلام تفتازانی در شرحالمقاصد را برای مخاطبان خود بیان کنند و بهگونهای مردم را راهنمایی نمایند که اطمینان برای انسان حاصل شود که تابع و پیرو شجره طیبه نبوی هستند و این بوی خوش شجره برای فلاح و رستگاریِ ایشان کافی است. همچنین از دادن آدرس شجره خبیثه، متعفن و بدبوی اُموی به پیروان خویش جداً خودداری نمایند تا جامعه توان رشد و پویایی پیدا کند.
شهر مقدس قم/ نجمالدین طبسی
دوم شهریور ۱۴۰۱شمسی/۲۶محرمالحرام۱۴۴۴قمری
پی نوشتها۱ . کاملالزیارات، ابنقولویه، ص۱۷۶؛
۲ . «أن ما وقع بینالصحابة منالمحاربات والمشاجرات علیالوجه المسطور فی کتبالتواریخ و المذکور علی ألسنة الثقات یدل بظاهره علی أن بعضهم قد حاد عن طریق الحق و بلغ حد الظلم والفسق»(شرحالمقاصد، ج۵، ص۳۱۰؛
۳ .« و کان الباعث له الحقد والعناد والحسد واللداد و طلبالملک والرئاسة والمیل إلیاللذات والشهوات إذ لیس کل صحابی معصوما»(همان)؛
۴ .« حُکْم قاتِل عُثْمَان و قاتلالزبیر، و قاتل طَلْحَةَ و قاتل سَعِیدبْن جُبَیْر وقاتل عمّار و قاتل خارجة و قاتل الْحُسَیْن. فکلّ هؤلاء نبرأ منهم و نبغضهم فِیالله وَنَکِلُ أمورَهُمْ إِلَیالله عز وجل»(تاریخالاسلام، ج۳، ص۶۵۴)؛
۵ . ابنحزم بعد از اینکه توضیح میدهد، مجتهد در اجتهاد خود، اگر درست اجتهاد کند، دو ثواب و اگر به خطا رود، یک ثواب برای اوست؛ ولی اجتهاد قاتلان عثمان را نمیپذیرد و میگوید: «وَلَیْسَ هَذَا کقتلة عُثْمَان رَضِیالله عَنهُ لأَنهم لَامجَال للِاجْتِهَاد فِی قَتله لِأَنَّهُ لمیقتل أحدا وَ لَا حَارب وَ لَا قَاتل وَ لَا دَافع وَ لَا زنی بعد إِحْسَان وَلَا ارْتَدَّ فیسوغ الْمُحَاربَة تَأْوِیل بل هم فساق محاربون سافکون دَمًا حَرَامًا عمدا بِلَا تَأْوِیل علی سَبِیل الظُّلم والعدوان فهم فساق مَلْعُون»(الفصل فیالملل والأهواء والنحل، ج۴، ص۱۲۵)؛
۶ .« عن غیاثالبکری قال: سألت أباسعید الخدری رضیالله عنه عن قتل عثمان، هل شهده أحد من أصحاب رسولالله(ص) ؟ قال: نعم، لقد شهده ثمانمائة»(تاریخالمدینة المنورة، ج۴، ص۱۱۷۵)؛
۷. اشاره به آیه۱۸، سوره فتح: کسانی که پس از صلح حُدیبیه زیر درخت سدر بر پایداری و وفاداری بر نبوت و رسالت حضرت محمد(ص) بیعت کردند.
۸. ابنحجر عسقلانی میگوید: «صحیحترین تعریفی که در اینباره ارائه شده، این است: صحابی کسی است که پیامبر(ص) را ملاقات کرده باشد...(الإصابة فی تمییزالصحابة، ج۱، ص۱۵9-۱۵8)؛
۹ . «أما ما جری بعدهم منالظلم علی أهلبیت النبی(ص) فمنالظهور بحیث لامجال للإخفاء و منالشناعة بحیث لااشتباه علیالآراء، إذ تکاد تشهد بهالجماد والعجماء و یبکی له من فیالأرض والسماء و تنهد منه الجبال و تنشق الصخور و یبقی سوء عمله علی کرالشهور و مرالدهور، فلعنةاللّه علی من باشر، أو رضی، أو سعی، و العذاب الآخرة أشد و أبقی»(شرحالمقاصد، ج۵، ص۳۱۱)؛
۱۰ . اشاره به آیه۶۰، سوره اسراء: مقصود از شجره ملعونه، بنیامیه هستند(رک: کتاب سلیمبن قیس، ج۲، ص۷۷۳)؛
۱۱ . مثالبالعرب، ص۷۲؛ ربیعالابرار، ج۳ ، ص۵۴۹؛ الاغانی، ج۹، ص۴۹؛ العقدالفرید، ج۶ ، ص۸۶؛ شرح نهجالبلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۳۳۶؛
۱۲ . رسول خدا(ص) پس از فتح مکه، تمام دشمنان و مشرکان مکه را آزاد کرد و اینگونه دستور فرمود: «إذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»(امتاعالاسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۹۱؛ آثارالحرب فی فقهالاسلامیة، ذحیلی، ص۲۱)؛
۱۳ .« وَاعْلَمْ أَنَّکَ مِنَالطُّلَقَاءِ الَّذِینَ لاتَحِلُّ لَهُمُالْخِلافَةُ»(شرح نهجالبلاغه، ابن أبیالحدید، ج۱۴، ص۳۵)؛
۱۴ . شیخین، ص۱۵۹؛
۱۵. ابوهریره، ص۲۰۴؛ سیر اعلامالنبلاء، ج۲، ص۱۳۲؛ همین مضمون را از عبداللهبن عمر آورده است؛ العقد الفرید، ج۴، ص۱۶۰؛ دینوری در المعارف، ص۳۰ نیز، بههمین مضمون اشاره کرده است؛
۱۶. « رووا الاحادیث عنالنبی فی فضل معاویة»(منهاجالسنة، ج ۲، ص ۲۰۷)؛
۱۷ . عُمدةُالقاری، ج ۱۶، ص ۲۴۹؛
۱۸ . فتحالباری، ج ۷، ص ۸۳؛
۱۹ . رک: ارشادالساری، ج۶، ص ۱۴۱؛ وفیاتالاعیان، ج ۱، ص ۷۷؛
۲۰ . شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱۵، ص۱۷۶؛
۲۱ . سیر اعلامالنبلاء، ج ۱۴، ص۱۳۲ ۱۲۹؛ وفیاتالاعیان، ج ۱، ص ۷۷؛
۲۲ . الرسائلالکلامیّه، ص۲۹7-۲۹2؛
۲۳ .« عنالحسن قال: أربع خصال کن فی معاویة لو لمیکن فیه منهن إلا واحدة لکانت موبقة انتزاؤه علی هذهالامة بالسفهاء حتی ابتزها أمرها بغیر مشورة منهم و فیهم بقایا الصحابة و ذووالفضیلة و استخلافه ابنه بعده سکیراً خمیراً یلبسالحریر و یضرب بالطنابیر و ادعاؤه زیادا و قدقال رسولالله(ص) الولد للفراش و للعاهر الحجر و قتله حجراً و یلا له من حجر و أصحاب حجر مرتین»(تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰۸)؛
۲۴ . السنة، ابوبکربن خلال، ج۳، ص۵۰۵، ح۸۰۸؛
۲۵ . «أما بعد، فأنت وثنی، ابن وثنی دخلت فیالإسلام کرها و خرجت منه طوعا؛ لمیقدم إیمانک و لمتحذر نفاقک؛ و نحن أنصارالدین الذی خرجت منه و أعداءالدین الذی دخلت فیه والسلام»(العقدالفرید، ج ۵ ، ص۸۶)؛
۲۶. « ثم ولی معاویةبن أبیسفیان لعین رسولاللّه(ص)و ابن لعینه و حلف منالأعراب و بقیة منالأحزاب، مؤلّف طلیق، فسفکالدمالحرام و اتّخذ عباداللّه حولا و مالاللّه دولا و بغی دینه عوجا و دغلا و أحلّالفرج الحرام و عمل بما یشتهیه؛ حتی مضی لسبیله فعلاللّه به و فعل»(الاغانی، ج۲۳، ص ۱۷۳)؛
۲۷ . مجمعالزوائد، ج ۱، ص۱۱۳ و ج۷، ص۲۴۷؛ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۵۴؛ انسابالاشراف؛ ج۵، ص۱۴۳؛ عمدةالقاری، ج۳، ص۱۹ و ج۱۸ص۱۶۳؛ جامعالبیان، ج۶، ص۸۸؛
۲۸ . فقال الحسین(ع): «أظن طاغیتهم قدهلک و قدبعث هذا إلینا لیأخذنا بالبیعة قبل أنیفشوا»(المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۵، ص۳۲۳)؛
۲۹ . و فیها: أمرالمأمون منادیا، فنادی: برئتالذمّة ممن ذکر معاویة بخیر أو فضّله علی أحد من أصحاب رسولاللَّه(ص) (المنتظم فی تاریخالأمم والملوک، ج۱۰، ص ۲۳۵)؛
۳۰ . «و فیها عزمالمعتضد علی لعن معاویةبن أبیسفیان علیالمنابر»(همان، ج ۱۲، ص۳۷۱)؛
۳۱ . و فی شهر ربیعالآخر: کتب العامة علی مساجد بغداد: لعن معاویةبن أبیسفیان و لعن من غصب فاطمة فدکاً و من أخرجالعباس منالشوری و من نفی أباذر الغفاریّ و من منع من دفنالحسن(ع) عند جده و لمیمنع معزالدولة من ذلک و بلغه أنالعامة قدمحوا هذاالمکتوب؛ فأمر أنیکتب: لعناللَّه الظالمین لآل رسولاللَّه(ص) منالأولین و الآخرین والتصریح باسم معاویة فیاللعن فکتب ذلک(همان، ج۱۴، ص۱۴۰)؛
۳۲. فقال: «کلاّ إن معاویة من أهلالنار لا لمخالفته علیاً و لا بمحاربته إیاه ولکن عقیدته لمتکن صحیحة و لا إیمانه حقا و کان من رئوسالمنافقین هو و أبوه و لمیسلم قلبه قط و إنما أسلم لسانه»(شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱۰، ص۲۲۶)؛
۳۳ . ابن ابیالحدید شیعه نیست؛ کسی مواضع کتابش را نگاه کند، میگوید که اهلسنت است؛
۳۴ . «و قدطعن کثیر من أصحابنا فی دین معاویة و لمیقتصروا علی تفسیقه و قالوا عنه إنه کان ملحداً لایعتقد النبوة»(شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۵، ص۱۲۹)؛
۳۵ .« أما معاویة فکان فاسقاً مشهوراً بقلةالدین والانحراف عنالإسلام»(همان، ج۷، ص۵۸)؛
۳۶ . خطاب به زیادبن ابیه: «إن معاویة کالشیطانالرجیم، یأتیالمرء من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله فاحذره ثم احذره ثم احذره والسلام»(همان، ج۱۶، ص۱۸۲)؛
۳۷ . «سأجهد فی أن أطهرالأرض الإشارة فی هذا إلی معاویة سماه شخصاً معکوساً و جسماً مرکوساً»(همان، ص۲۹۱)؛
۳۸. قال أبوالفرج و حدثنی أبوعبید محمدبن أحمد قال حدثنی الفضلبن الحسنالبصری قال: حدثنی یحییبن معین قال: حدثنی أبوحفص اللبان عن عبدالرحمنبن شریک عن إسماعیلبن أبیخالد عن حبیببن أبیثابت قال: «خطب معاویة بالکوفة حین دخلها والحسن والحسین؟عهما؟ جالسان تحت المنبر فذکر علیاً(ع) فنال منه ثم نال منالحسن(ع) فقامالحسین(ع) لیرد علیه فأخذه الحسن بیده فأجلسه؛ ثم قام فقال أیهاالذاکر علیا أنا الحسن و أبی علی و أنت معاویة و أبوک صخر و أمی فاطمة و أمک هند و جدی رسولالله و جدک عتبةبن ربیعة و جدتی خدیجة و جدتک قتیلة فلعنالله أخملنا ذکرا و ألأمنا حسبا و شرنا قدیما و حدیثا و أقدمنا کفرا و نفاقا فقال طوائف من أهلالمسجد آمین»(همان، ص۴۷)؛
۳۹ . از شخصیتهای بزرگ اهلسنت است. ذهبی وقتی که نام او را میبرد، اینگونه میگوید: «ابن عَبْدِالرَّحْمَنِبنِ مَیْمُوْنِبنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ: الحافظ، الإمامالکبیر، أبوزکریابن المُحَدِّثِ، الثِّقَةِ أَبِییَحْیَی الحِمَّانِیِّ الکُوْفِیِّ، صَاحِبِالمُسْنَدِ الکَبِیْرِ. وُلِدَ نَحْوَالخَمْسِیْنَ وَمائَةٍ» (سیر اعلامالنبلاء،ج ۸، ص۵۲۱)؛
۴۰ . همان، ج ۸، ص۵۲۳؛
۴۱ . «لاتقذر مجلسنا بذکر ولد ابوسفیان»(همان، ج۹، ص۵۷۰)؛
۴۲ . ذهبی وی را اینگونه وصف میکند: «عُبَیْدُاللهِبنُ مُوْسَیبنِ أَبِیالمُخْتَارِ بَاذَامَ العَبْسِیُّ : الإِمَامُ، الحَافِظُ، العَابِدُ، أَبُومُحَمَّدٍ العَبْسِیُّ - بِمُوَحَّدَةٍ - مَوْلاَهُمْ، الکُوْفِیُّ»(همان، ص۵۵۳-۵۵۴)؛
۴۳ . همان، ص۵۵۹؛
۴۴ . قال أحد کبار علماء الالمان فیالاستانة لبعض المسلمین و فیهم أحد شرفاء مکة: «انه ینبغی لنا أننقیم تمثالاً منالذهب لمعاویةبن أبیسفیان فی میدان کذا من عاصمتنا (برلین)». قیل له: لماذا؟ قال: «لانه هوالذی حول نظام الحکم الاسلامی عن قاعدته الدیمقراطیة إلی عصبیة الغلب و لو لا ذلک لعمالاسلام العالم کله ولکنا نحنالالمان و سائر شعوب أوربة عرباً مسلمین»( تفسیرالمنار، ج۱۱، ص۲۶۰)؛
۴۵. سید قطب، معروف به پدر تکفیریهاست و معمولاً رگ و ریشه تکفیریها به وی برمیگردد؛
۴۶ . کتب و شخصیات، ص ۱۳۵؛
۴۷ . همان، ص۲۳۵؛
۴۸ . حسنبن فرحان حسنالزغلی الخالدی المالکی، متولد ۱۳۹۰ هجری قمری در منطقه کوهستانی بنیمالک در جنوب سعودی (۱۵۰ کیلومتری شرق جازان) است. او در سال ۱۴۱۲ هجری قمری، لیسانس تبلیغ و ارشاد اسلامی را از دانشگاه محمّدبن سعود در ریاض گرفته و در مدینه و مکه نزد علمای طراز اول وهابیت درس خوانده است. المالکی بعد از گدراندن تحصیلات، به تدریس، روزنامهنگاری و تألیف اشتغال داشت؛
۴۹ . سوره شوری، آیه۲۳؛
۵۰. سوره نور، آیه۳۶.