printlogo


printlogo


تن، نردبان روح


چگونه می‌توان از اسارت «خاک» آزاد شد؟
با کدام جاذبه، می‌توان از مدار زندگی بیرون رفت؟ با کدام عشق می‌توان از محدوده ماندن به قلمروی هیجان‌برانگیز رفتن سفر کرد؟ چه کسی می‌تواند برود تا بماند؟ 
چگونه باید مُرد تا جاودانه زیست؟ کدام رفتن است که ماندن است؟ چه غیبتی است که شهادت است؟ کدام مرگ زندگی می‌آورد؟
خدایی‌شدن بنده‌های خاکی و آسمانی‌شدن موجودات زمینی، قرارگرفتن در مدار یک جاذبه قوی را می‌طلبد.
کسی که بنده خدا شود، از بند خویش رها می‌شود. این فتح‌الفتوح در سایه یک اراده قوی برای گسستن بندها و علقه‌ها و علاقه‌هاست.
خیبرهای ابلیس‌نشین کدام‌اند که باید فتح‌شان کرد؟
گشودن در قلعه‌های نفس‌پرستی، خودخواهی، عافیت‌جویی، رفاه‌طلبی، دنیا‌زدگی، محبت به مال و مقام، جاذبه شهرت و شهوت و شکم، عزمی بزرگ می‌طلبد. این‌ها هرکدام یک خاکریز و سیم خاردار است. هرکدام قلعه‌ای [است که] کمین‌گاه ابلیس است. کلید فتح این دژها و عبور از این خاکریزها شهادت‌طلبی است. این کمین‌ها را باید در هم کوبید. از این دیواره‌های بلند باید عبور کرد.  این حصارها را باید شکست تا به هجرتی عظیم از خویش تا خدا، از هیچ تا همه رسید.
این میدان‌های مین را باید خنثی کرد؛ با جهاد با نفس، با خودسازی، با پاگذاشتن روی هوای نفس، با قربانی‌کردن من در منای تکلیف و قربانگاه اخلاص و بندگی.
آن کس که در پیچ و خم جهاد با نفس، پای اراده‌اش بلغزد و به بیراهه بیفتد، هرگز توفیق خط‌شکنی نخواهد یافت و توان عبور از پستی و بلندی‌های منطقه عملیات نخواهد داشت.
باید «تن» را نردبان معراج «جان» ساخت.
باید «بدن» را چاشنی حرکت و پرواز «روح» کرد.
مگر می‌شود با دل‌بستگی به زندگی شهادت طلب شد؟
کسی که تلاش شب و روزش و فعالیت‌های فردی و اجتماعی‌اش، همه بر محور دنیا باشد، گذشتن از دنیا برایش غیرممکن یا بسیار دشوار خواهد بود.
کسی که اسیر خویش است، اسیر دشمن هم می‌شود.
جدال با نفس، در تمام عمر جاری است. باید قلعه نفس را فتح کرد تا به فتح قلعه‌های دیگر دست یافت.
این هم نوعی سلوک عرفانی است و اهل خودش را دارد!