نقد دیدگاه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی درباره وصایت و خلافت امیرالمؤمنین امام علی(ع)
در مناظرهای میان حجتالاسلام عبدالرحیم سلیمانی اردستانی و حجتالاسلام حامد کاشانی درباره خلافت امیرالمؤمنین امام علی(ع) ، اردستانی وصایت پیامبراکرم(ص) در انتصاب امام را انکار و پذیرش خلافت را ناشی از خواست مردم دانست.
دکتر محمد محمدرضایی در نقد این دیدگاه، با استناد به خطبههای نهجالبلاغه و واقعه غدیر تأکید میکند که خلافت امیرالمؤمنین(س) منصبی الهی و منصوص از جانب پیامبر اکرم(ص) است.
مناظرهای در باب امامان معصوم شیعه از جمله امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) و شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بین جناب حجتالاسلام آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی و جناب حجتالاسلام آقای حامد کاشانی در مورخ ۹ آذر ۱۴۰۴ صورت گرفت.
جناب اردستانی در مناظره مطلبی را در باب خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) بیان نمودند که نادرست بود و پاسخ مناسبی هم به ایشان داده نشد.
جناب اردستانی اعلام نمودند که امیرالمؤمنین علی(ع) در مسأله خلافت، به وصایت پیامبر اکرم(ص) اشاره نکردند؛ بلکه فرمودند: اگر حضور و اشتیاق مردم نبود، خلافت را نمیپذیرفتم. من اگر مشاور شما باشم، بهتر است از اینکه امیر شما باشم؛ لذا اگر پیامبر اکرم(ص) ایشان را بهعنوان خلیفه انتخاب کرده بود، حتماً به این امر اشاره میکردند. سپس به دو بیان حضرت در این باب تمسک کردهاند.
1. لَولا حُضُورُ الحاضِرِ وقِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ وما أخَذَ اللّه عَلَى العُلَماءِ أن لا یُقارُّوا على کِظَّةِ ظالِمٍ ولا سَغَبِ مَظلومٍ ، لأَلقَیتُ حَبلَها على غاربِهِا» (نهجالبلاغه،خطبه ۳)؛ اگر نبود حضور آن جمعیت و تمامشدن حجّت با وجود یار و یاور و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیرى ستمگر و گرسنگى ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانهاش مىانداختم.
2. «دَعُونِی وَالَْتمِسُوا غَیْرِی ................... وَإِِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ ولَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَأَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَأَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً ( نهجالبلاغه،خطبه ۹۲)؛ مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید .......... و اگر دست از من بردارید، من همانند یکی از شما خواهم بود و در میان کسانی که ولایت امور را بدو میسپارید، من شنواتر و فرمانبردارتر میباشم. من اگر وزیر شما باشم، بهتر است از آنکه امیر شما باشم.»
بنابراین امیرالمؤمنین، علی(ع) نسبت به خلیفه اول شایستهتر بوده نه اینکه پیامبر(ص)، ایشان را به خلافت نصب کرده باشد .
نقد دیدگاه اردستانی
ظاهراً جناب اردستانی خطبههای دیگر آقا امیرالمؤمنین(ع) را مورد توجه قرار ندادهاند که به وصیت پیامبراکرم(ص) به امر خلافت حضرت اشاره مینمایند و [من] در نقد مدعای ایشان نکاتی را بیان مینمایم.

1. امیرالمؤمنین، علی(ع) در خطبه دوم نهجالبلاغه آنگاه که به معرفی اهلبیت پیامبر(ص) میپردازند، میفرمایند: «ولهم خصائص حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة؛ الآن اذ رجع الحق الی اهله ونقل الی منتقله(نهج البلاغه، خطبه ۲)؛ ویژگیهای ولایت از آنان است و وصیت پیامبر(ص) و وراثت او در میان آنان است؛ هماکنون حق به اهلش(علی(ع)) بازگشت و دوباره به جایی که از آنجا منتقل شده بود، باز گردیده است.»در این تعبیر حضرت علی(ع) ملاک خلافت را وصیت پیامبر میداند، نه اقبال و رأی مردم و نیز خلافت گذشتگان را خروج از محور حق معرفی میکند؛ درحالیکه اقبال مردمی برای آنان بود.

۲. «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأْثَراً عَلَیَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیَّهُ(ص) حَتَّى یَوْمِالنَّاسِ هَذَا (نهجالبلاغه، خطبه ۶)؛ سوگند به خدا که از آن زمان که رسولاللّه(ص) رخت به سراى دیگر برده است تا به امروز، مرا از حقم بازداشتهاند و دیگرى را بر من برترى دادهاند و برگزیدهاند.»این کدام حق مسلم است که از دوران رحلت پیامبر(ص) از او گرفته شده است؟ حقی که با بیعت پدید میآید؟ یا حقی که از طریق پیامبر(ص) به وی داده شده است. احتمال نخست منتفی است؛ زیرا بیعتی صورت نگرفته بود؛ پس طبعاً شق دوم خواهد بود .

۳ .امیرالمؤمنین در خطبه ۱۷۲ نهجالبلاغه میفرماید: «وَقَدْ قَالَ قَائِلٌ: إِنَّکَ عَلَى هذَا الاَْمْرِ یَابْنَ أَبِیطَالِب لَحَرِیصٌ؛ فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتُمْ وَاللهِ لاَحْرَصُ وَأَبْعَدُ، وَأَنَا أَخَصُّ وَأَقْرَبُ وَإِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی وَأَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ (نهجالبلاغه،خطبه ۱۷۲)؛ یکى به سخن آمد و به من گفت: اى پسر ابوطالب! چقدر به خلافت آزمندى. گفتم: به خدا سوگند، شما بدان آزمندترید، با آنکه از رسولالله(ص) دورترید و من از شما به خلافت مخصوصترم و به او نزدیکتر. من حقى را طلبیدم که از آن من بود و شما میان من و حق من حائل شدید و مرا از آن منع کردید.باز این کدام حق است که امیرالمؤمنین(س) از آن دم میزند؟ حقی است که مردم به او دادهاند یا حقی است که خدا به او سپرده است؟
احتمال نخست با بیعت و اقبال مردم صورت میگیرد و در روزی که امام این سخن را گفت؛ یعنی روز سقیفه، هرگز بیعتی صورت نگرفته بود؛ بنابراین این حق، حقی بوده که خدا به او سپرده است.

۴. از اینها گذشته متواترترین روایت در اسلام، روایت غدیر است که قریب ۳۶۰ عالم سنی در کتابهای خود آن را نقل و متجاوز از یکصد و ده صحابی آن را روایت کردهاند.در آن خطبه با توجه به پیشگفتار پیامبر(ص) که از رحلت خود سخن میگوید، مقصود از «مولا» ولایت و زعامت آنحضرت است و نزول آیههای ابلاغ و اکمال، همگی حاکی از آن است که مقام ولایت پس از پیامبر مقام تنصیبی است و ولایت امام، منصوص از جانب خدا بوده است؛ البته نصب الهی زمینههای مناسبی را برای خود میطلبد که همسان علم و دانش و زهد و وارستگی و عدالتخواهی و دادگستری و غیره است.
دلایل فوق برای ابطال دیدگاه جناب سلیمانی اردستانی کافی است.