printlogo


printlogo


عطر یار - شماره 834
روز وصل

غم مخور، ایّام هجران رو به پایان می‌رود
این خمارى از سر ما مى‌گساران مى‌رود
پرده از روى ماه خویش، بالا مى‌زند
غمزه را سر مى‌دهد، غم از دل و جان مى‌رود
بلبل اندر شاخسار گل هویدا مى‌شود
زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى‌رود
محفل از نور رخ او نورافشان مى‌شود
هر چه غیر از ذکر یار، از یاد رندان مى‌رود
ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان مى‌رود
وعده دیدار نزدیک است، یاران مژده باد
روز وصلش مى‌رسد، ایّام هجران مى‌رود