اسرار اجتماعی نماز جماعت
برخلاف آنچه برخی ابراز میکنند و در فضای جامعه اسلامی گفتمانسازی میکنند و در اثر برداشت یکسویه میگویند که دین و عبادت، باید فردی و در خفا باشد تا مشوب به ریا نشود، در حدیث، علل و فلسفه احکام از حضرت رضا(ع) نقل شده است: «انما جعلت الجماعة لئلا یکون الاخلاص والتوحید والاسلام والعبادة لله الا ظاهرا مکشوفا مشهورا - مشهودا - لان فی اظهاره حجة علی اهل الشرق والغرب لله وحده عزوجل» به این سبب نماز جماعت مقرر شده تا اخلاص و توحید و اسلام و عبادت خدا علنی، بیپرده و مشهور و مشهود همگان باشد تا در برابر شرق و غرب، دلیل و شاهدی بر یگانگی خدا و باورمندی جامعه باشد. خلاصه و مفاد این جمله این است که انسان نمازگزار باید جامعه نمازگزار بسازد؛ جامعهای که در آن اخلاص و توحید و اسلام و عبادت در برابر دید همگان باشد.
اخلاص بهمعنای پاکی از آلودگی و از هر شائبهای که مزاحم هدف اصلی است؛ همانند خالصشدن دانه گندم از خار و خاشاک و سنگ و خاک؛ اخلاص عمل بهمعنای خالصنمودن تصمیمات و اقدامات از شوائب و آلودگیهای ناپسند و از انگیزههای معارض و متضاد است. مشکلترین مرحله در جلسههای آزمون فردی، تشخیص پاسخ صحیح پرسش از دهها و صدها توهمات ذهنی است و فتنههای اجتماعی نیز، همواره در اثر خلط حق و باطل و صعوبت تشخیص راه حق، آغاز میشود و اگر عبادت خدا در صحنه جامعه ظهور و بروز داشته باشد و پرچم اسلام در هر کوی و برزن در اهتزاز باشد، تشخیص جریانهایی که بر آتش باطل میدمند و آتشافروزی مینمایند، برای گرفتاران و تماشاگران آسانتر شده، راه انحراف و فتنه بسته میشود؛ همانگونه که یک فرد مؤمن دارای بصیرت، زندگی خود را از آلودگیهای شیطانی نجات میدهد، جامعه اسلامی با اخلاص نیز، تکلیف خود را با جریانهای باطل یکسره میکند. وقتی شهادت به کلمه اخلاص«اشهد ان لااله الا الله» روزانه پنجبار و بهصورت مکرر در منارهها گوش مؤمنان را مینوازد و آنان را به جماعت فرامیخواند؛ جامعهای در پناه آن شکل میگیرد که با شعار نه شرقی و نه غربی، تنها به فرهنگ توحیدی میاندیشد و تنها وحی الهی را دستور زندگی و سعادت خود قرار میدهد. در حدیث آمده است: «سئل رسولالله(ص) عن الاخلاص فقال: هو ان تقول: ربیالله ثم تستقیم کما امرت»؛ از پیامبر خدا(ص) پرسیدند: اخلاص چیست؟ فرمود: اینکه اقرار کنی، تنها خدای یکتا پروردگار است؛ سپس در مسیر تحقق آن، استقامتورزی و صبور و پایدار باشی.
توحید این است که باورکنی، تنها یک قدرت بر تمام هستی حاکم است و این باور را در نظام اجتماعی متبلور سازی. رعایت مراتب توحید، بهویژه توحید ربوبی و توحید در عبادت، اساس همه سیاستگذاریها در جامعه اسلامی است که توسط نمازگزاران رقم میخورد؛ یعنی توجه به این اصل که آفرینش جلوهای از اراده خدای یگانه و در تصرف و مالکیت اوست و جز او و تدبیر او، نیستی و سراب و توهّم است. این باور - چه در زندگی فردی و چه در صحنه اجتماع - تصورش آسان(توحید ذات و صفات) ولی تصدیق و تحقیق آن(توحید در ربوبیت و توحید در عبادت)، بسیار مشکل است. خداوند همه عوالم را به ولایت تشریعی در اختیار انسان نهاده و به او قدرت گزینش و انتخاب و آفرینش داده است تا خود و پیرامون خود را آنگونه بسازد که میاندیشد و برمیگزیند. جامعه توحیدی جامعهای آگاه و گزینشگر است؛ هر روز انتخابات دارد و هر لحظه در حال انتخاب است. اگر آنچه برمیگزیند، منطبق بر گزینش خداوند و در دایره واجبات و محرمات الهی است، جامعهای سعادتمند و بهشتی خواهد بود و اگر خدای ناکرده، تابع هوا و هوس خود یا شیاطین و طاغوتیان باشد و راه منحرف را برگزیند، سرمایه را باخته و هیچ اندوختهای به دست نیاورده است! جامعه توحیدی نه جامعه جبری است که انتخاب و خواست انسانها نقشی نداشته باشد و همه چیز از پیش و توسط دیگران نوشته شده باشد و نه جامعه تفویضی است که انسانها فعال مایشاء باشند و هرچه انتخاب کردند، مُهر درستی و مصلحت در پای ورقه داشته باشد. لحظهای غفلت، از کاروانش بازمیدارد و قدمی اشتباه، او را از مسیر زندگی دور میسازد و جز خودش، هیچکس دیگری مسؤل نیست و همه هشدارهای عقل و شرع یاریگر او برای یک انتخاب درست است. او هر لحظه میگوید: «بحولالله وقوته اقوم واقعد» و با نیرو و قدرت الهی در برابر خواستههای شیطانی یا میایستد و حمله میکند و یا مینشیند و تسلیم میشود.
اسلام ظاهری دارد و باطنی؛ ظاهر آن، گفتن شهادتین و ثبت در شناسنامه است؛ ولی باطن و حقیقت آن، تسلیم بیقید و شرط در برابر فرامین و قوانین الهی است: [فلا وربک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت ویسلموا تسلیما] (نساء:۶۵)؛ قانونمداری، تسلیم حاکمیت قانونشدن و باور به این معناست که حاکمیت و قدرت در زندگی فرد مسلمان و در جامعه اسلامی از آن قانون الهی است و نیز اینکه هرکسی در هر مقامی هست، مسئول اجرای قانون در دایره مقامی است که بر دوش او نهاده شده است و باید در برابر خدا و خلق خدا پاسخگو باشد و این باور قلبی، مهمترین عامل و ضامن اجرای قانون است. دمیدن روح توحید در تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی، گونهای از هماهنگی با نظام الهی در وجود فرد و جامعه و تسلیم شریعت اسلامی شدن و ارائه الگویی عملی و عینی از نظام توحیدی در قالب اعمال و رفتار ارادی و اختیاری انسان است.
و اما عبادت بیتالغزل سه اصل پیشین است. در اسلام قرار نیست، عبادت خدا یک تجربه شخصی و روانی، خلسهای در خلوت دل و یا بههنگام ناامیدی و از دستدادن همه تواناییها و راه حلها و در قالب مناسکی اختراعی باشد؛ عبادت در اسلام ظهور تعبد انسان به اوامر الهی و اقدام به آنها در قالب ایمان به ربوبیت و احاطه خدا بر تمام هستی است. عبادت در اسلام باور به این معناست که نظام عالم همراه با اعضا و جوارح انسان همچون یک مجموعه زنده و هشیار در تعامل با یکدیگرند و بادقتی بینظیر کارشان را انجام میدهند و انسان تنها زمانی میتواند همانند یک شخص آگاه و مختار از استعدادهای خود و از همه عالم بهره ببرد که با این نظام در هماهنگی کامل باشد. عبادت به این معناست که انسان، همه زندگی فردی و اجتماعی خود را رنگ الهی و در مسیر قرب الهی قرار دهد. زندگی و حیات و ظاهر و باطن خود را منطبق با اراده خدا سازد و این همه را برای پسند خدا انجام دهد؛ نه برای دستیابی به خواستهها و بافتههای خود! انسان توانایی آن را دارد که با انتخاب خود، همه چیز را حتی نماز و ذکر و دعا را کشتزار شیطان سازد و میتواند، همه زندگی خود را حتی خواب و خشم خود را عبادت و وسیلهای برای قرب الهی قرار دهد!
انسان با حضور در نماز جماعت اخلاص و توحید و اسلام و تسلیم در برابر فرامین الهی و عبادت و عبودیت را به صحنه جامعه میآورد و با اینگونه حضور آگاهانه در صحنه، اقتدار توحید و عظمت اسلام و حضور خدای یکتا در صحنه زندگی را متبلور میسازد و اگر بنا باشد، همه در دل خود مؤمن باشند و حضور در صحنه نداشته باشند، دیگران - شرق و غرب عالم -بر مسلمانان زبان میگشایند و طعنه میزنند و بر سخن نامربوط خود خالیبودن مساجد و کمرنگبودن جماعتها را شاهد و دلیل میآورند؛ بنابراین حضور مردم در نمازجماعت، امنیتآفرین، اعتمادساز و امیدبخش است. دشمن میخواهد دل ما را با تبلیغات و طعنههای خود خالی کند و دوست نادان سیاست دشمن را مستندسازی میکند و مدعی میشود، عبادات الهی باید پنهان و دور از چشم مردم باشد تا از ریا بهدور باشد! با حضور در صحنه، هم امید و امنیت و اعتماد به دست میآید و هم حجت بر دشمنان تمام میشود. حضور مردم، دشمنشکن است و او را از نشاندادن چنگ و دندان ناامید میکند و نیز نمایش قدرت است و جایگاه جامعه و حاکمیت اسلامی را در تعاملات بینالمللی ارتقا میبخشد.
در جمله دوم حدیث آمده است: «ولیکون المنافق والمستخف مؤدّیا لما اقرّ به، یظهر الاسلام والمراقبة» تا منافق و کسانی که سهلانگاری دارند، ناچار شوند - حد اقل برای حفظ ظاهر - به آنچه اقرار نمودهاند پایبند باشند، اظهار اسلام نمایند و مراقب رفتار خود باشند. در این جمله از دو گروه نام برده میشود که در اظهار دین و تعظیم شعائر مشکل دارند و سنگاندازی میکنند: منافقان و سهلانگاران؛ منافق در این مقام کسی است که از امنیت و امکانات جامعه اسلامی بهره میگیرد؛ ولی برای آن حاضر نیست هزینه بدهد. از دین کسب آبرو میکند؛ ولی به آن باور ندارد. مستخف نیز کسی است که دین را سبک میشمارد و نسبت به مقررات آن سهلانگار است؛ گویا هنوز جایگاه خود را نیافته و بین خود و یک شاخه علف خودرو، فرق نمیگذارد و بهتعبیر دیگر، به فرایند و آثار اعمال و رفتار خود باور ندارد. برای خود و کار خود ارزشی قائل نیست، زندگی را باری به هر جهت میپندارد و در نهایت انگل جامعه میشود.
با دعوت به نمازجماعت، منافق ناچار میشود، وقتی هجوم مردم به مساجد را میبیند، برای تظاهر هم که شده، در نماز حاضر شود و مراقب رفتار خود باشد و احتمال دارد، بهتدریج اصلاح شود. شخص سهلانگار نیز با دیدن شکوه نمازگزاران، بهتدریج به شخصیت انسانی خود و ارزش انسان در جامعه اسلامی پی میبرد. شخصیت مییابد و این خود، یکی از آثار ظهور و بروز اخلاص در جامعه است؛ باید فضای جامعه آلودگیها و ناخالصیها را اصلاح نماید و خلوص بیاموزد و دلهای بیمار را معالجه و سلامتی ببخشد و یا بهتدریج جامعه را از آلودگیها تصفیه کند و نگذارد، ویروس بیماری و آلودگی، جامعه را از پای درآورد.
دو فراز دیگر از این حدیث را به یاری خدا در بخشهای آینده مرور میکنیم و این بخش را با فرازی از حدیث دیگر به پایان میبریم. از حضرت صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «انما جعلت الجماعة والاجتماع الی الصلاة لکی یعرف من یصلی ممّن لا یصلی ومن یحفظ مواقیت الصلاة ممّن یضیّع»؛ نمازجماعت و حضور در اجتماع نماز برای آن مقرر شده است تا کسی که نماز میگزارد، از آنکه توجه ندارد و آنکه وقت نمازها را رعایت میکند - بهوقت، نمازهایش را برپا میدارد - از آنکه رعایت نمیکند، بازشناخته شود. رسم بر این است - و این رسمی طبیعی و معقول و فطری است - که در میدانهای بازی، محوطهها، فضاها، رقبا و گروهها از یکدیگر جدا هستند و هیچیک از اعضای این گروه، حق ندارد قدمی به مصلحت و یا موفقیت گروه رقیب بردارد و یا در میدان آنها بازی کند - البته اشتباهات و لغزشها نیز تعریف شده و حساب جداگانه دارد - اما هیچ عاقل و غیرتمندی اجازه نمیدهد که عضوی از یک گروه بازیگر بهنام این گروه و در میدان این گروه برای گروه رقیب قدمی بردارد و حتی از نماد آنها استفاده کند. همین حقیقت بارز و روشن که در عالم مجاز و بازی بهشدت مورد توجه است، در احزاب سیاسی نیز مشاهده میشود و در مجموعههای اقتصادی و صنایع بهویژه در میدانهای امنیتی و نظامی جزو اصول قطعی و پذیرفتهشده است و تا مرحله نابودی رقیب و یا نفوذی اقدام میکنند و حتی افتخار نیز میکنند و شگفت اینکه هیچ عاقلی به خود اجازه نمیدهد که اینان را متهم به خودخواهی، استبداد، تعصب و خشونت و ... نماید؛ بلکه طبیعت مسأله اقتضا میکند که به صفاتی چون شجاعت، غیرت و جوانمردی هم توصیف شوند؛ اما اگر کسی بخواهد، در میدان انسانیت و کمالات معنوی بین شیطان مجسم و انسان کامل و شیطنت و انسانیت و خدمتگزار به انسان و خائن به آن و بین عادل و جائر، صحبت از تفاوت مراتب و لزوم مرزبندی بین صالح و طالح نماید. از سوی عدهای -که شاید موقعیت خود را در خطر میبینند- مورد انواع اتهام و تحقیر و توهین و یا نصحیت و پند و اندرز قرار میگیرند و زبان به نصیحت و دلسوزی میگشایند که دیگران را قضاوت نکنید و اصرار دارند، عنوان هتک حرمت مؤمن و غیبت مسلم را بر مؤمن و منافق و کافر و مشرک نیز تعمیم دهند و صدها کتاب حدیث و فقه را مرور میکنند تا بتوانند، شبههای بیابند و مؤمنان غیرتمند را در غیرت دینی و تولا و تبرا و یقینشان مردد سازند!
قرآن کریم که برای رنگ، سرزمین، زبان، نِژاد، قوم و قبیله و... هیچ ارزشی قائل نیست، از آغاز تا پایان اصرار بر جدایی مرز حق و باطل و شیطان و انسان دارد و در سه مورد بهصراحت کسانی را که در پی نسبیگرایی اخلاقی هستند و زمینهسازی میکنند تا جای جلاد و شهید را عوض کنند، مورد سرزنش قرار میدهد و میگوید: [ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا وعملوا الصالحات سواء محیاهم ومماتهم ساء ما یحکمون] (جاثیه:۲۱) و یا [ام نجعل الذین آمنوا وعلموا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار] (ص:۲۸) و در سوره قلم آیه ۳6-۳5 میفرماید: [افنجعل المسلمین کالمجرمین، ما لکم کیف تحکمون]. معلوم نیست این چه خردورزی و عقلانیت و مدنیت است که یک اندیشه مبتنی بر عقل و منطق و برهان را در ردیف یک مکتب خرافی، ضد منطق، غیربرهانی و غیرعقلایی قرار میدهند؟ یا دین مبتنی بر فطرت و توحید را در ردیف دین موشپرستی قرار میدهند! باید جامعهای که نگاه توحیدی دارد و تمامی زوایای زندگی خود را در چارچوب برهان و منطق و تعقل قالببندی نموده است، روزانه پنچبار این اندیشه برتر را علناً صدا بزند و میدان خود را با جوامعی که تنها به دلخواه و هوس خود و تقلید کورکورانه از گذشتگان، زندگی خود را سپری میکند، متفاوت باشد و مرزها از همدیگر جدا باشد. باید مسلمانان روزانه در جمع یکدیگر اخلاص و توحید و اسلام و عبادت خود را بازبینی کنند و فضا را برای دلهای پاک آماده و برای افراد نالایق، غیر قابل تحمل نمایند. ادامه دارد...
..............................................
پی نوشتها
1. عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص ۱۱۶، ضمن حدیث۱ از باب ۳۴؛ عللالشرائع، ج۱، ص۳۰۵، ضمن حدیث ۹ از باب ۱۸۲؛
2 . محجةالبیضاء، ج۸، ص۱۳۳؛
3. عللالشرائع، ج۲، ص۱۹ - حدیث ۱ از باب ۱۸؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص ۳۷۷، حدیث ۸.