دین اسلام نجات دهنده زنان از ظلم و ستم جاهلی
زنان در طول تاریخ سرگذشت دردناکى داشتند و از آنجا که از نظر جسمانى نسبت به جنس خشن مردان کمى ضعیفتر بودند، بههمین دلیل زورگویان و ظالمان در طول تاریخ، سعى داشتند شخصیت انسانى آنها را لگدمال کنند و چه جنایاتى که در این راه نکردند؛ بهخصوص در محیط عربستان و در عصر جاهلیت که بیش از همهجا شخصیت زن پایمال شده بود.1
جاهلیت عرب و جاهلیتهاى مشابه آن در اقوام دیگر، نشاندهنده مجموعهاى از عقاید باطل و خرافات و آداب و رسوم غلط و گاه زشت و شرمآور و کارهاى بیهوده و برخوردهاى قساوتمندانه بود.2 مسائل اخلاقى در میان آنها در منحطترین سطح خود بود و عداوت شدید و کینههایى که از اسلاف براى اخلاف به یادگار میماند، بر آنها حکومت میکرد که نهتنها اخلاق، بلکه همهچیز اجتماع آنها قربانى آن میشد.3
یکى از بزرگترین مفاسد اخلاقى و اجتماعى، مسأله پایمال شدن حقوق زن در جامعه عرب جاهلى بود؛4 تا آنجا که زن را همچون کالایى مبادله میکردند؛ سهمى از ارث مردان براى آنها قائل نبودند؛ تولد دختر را ننگ میپنداشتند و دختران را زنده به گور میکردند.5
نقض حقوق زنان
عصر جاهلیت، عصر تبعیضهاى نابجا و ظالمانه بود و نمونه بارز آن، تبعیض بین زن و مرد بود؛6 از جمله در عصر جاهلیت عرب، رسم چنین بود که تنها مردان را وارث میشناختند و زنان را از ارث محروم میساختند و ثروت میت را - در صورتى که مرد نزدیکى نبود - در میان مردان دورتر قسمت میکردند.7
در عصر جاهلیت نظر به اینکه براى زنان ارزشى قائل نبودند، غالباً مهر را که حق مسلم زن بود، در اختیار اولیاى او قرار میدادند و آن را ملک مسلم آنها میدانستند. گاهى نیز مهر یک زن را ازدواج زن دیگرى قرار میدادند.8
تحقیر زناننه
تنها زنان از بسیارى از حقوق فردى و اجتماعى نظیر ارث محروم بودند؛ بلکه گاه حقّ حیات نداشته و در بعضى از قبایل ملک مرد محسوب میشدند!9
زن در میان آنان متاع بىارزشى محسوب میشد که از سادهترین حقوق انسانى محروم بود و حتّى گاه بر روى آن قمار میزدند.10
آنها براى تعدد زوجات حد و مرزى قائل نمیشدند. بهسادگى خوردن آب، ازدواج میکردند و بهآسانى آنها را طلاق میدادند.11
زنان؛ همردیف حیوانات!
در عصر جاهلیت «زنان را در ردیف حیوانات اهلى میشمردند و بههنگام قحطى آنان را میکشتند و گوشتشان را میخوردند!» و یا «آنها را بههنگام رسیدن به سنّ ازدواج بهعنوان کالا، با بهاى متفاوت در معرض فروش میگذاشتند!» و یا «بههنگام فوت شوهر، براى رهایى روح او از تنهایى، زنش را با جسد شوهر میسوزاندند!» و یا «او را زندهزنده در گور با او دفن میکردند!».12 برخى زن را براى همیشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشهنشین میکردند و در پارهاى از قبایل، زنها موظف بودند، مدتى کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباسهاى مندرس و کثیف، دور از هرگونه آرایش و زیور و حتى شستشو به سر برده و بدین وضع شب و روز خود را بگذرانند13 و در یک کلام، زن را انسان نمیشمردند! و به زن ظلم بىحساب کردند.14
زنده به گورکردن دختران
یکى از دردناکترین و وحشیانهترین پدیدههاى عصر جاهلیت عرب، پدیده «وئاد» (زنده بهگور کردن دختران) است.15 از جمله تفکرات خرافى مشرکان ابله در عصر جاهلیت، در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت میشدند.16 جالب اینکه آنها بهحدى از فرزند دختر متنفر بودند که گاهى با دست خود، زنده به گورش میکردند.17 تا آنجا که طبق گفته بعضى از مفسران، در عصر جاهلیت هنگامى که وضع حمل زن فرا میرسید، حفرهاى در زمین حفر میکرد و بالاى آن مینشست. اگر نوزاد دختر بود، آن را در میان حفره پرتاب میکرد و اگر پسر بود، از آن نگهدارى مینمود!
یکى از شعراى آنها در همین زمینه با لحن افتخارآمیزى میگوید:
«سَمَّیتُها اذْ وُلِدَتْ تَمُوتُ وَالْقَبْرُ صِهْرُ ضامِنٌ ذِمّیتُ؛ نام آن نوزاد دختر را بههنگامى که تولد یافت، تموت گذاشتم (تفأل بر اینکه بهزودى میمیرد. در مقابل نامگذارى براى پسران که بهمعناى زندگى و ادامه حیات است) و قبر داماد من است که دخترک را در بر گرفته و خاموش ساخته است».18
آنها وجود دختر را براى خود عملًا یک ننگ میپنداشتند تا آن حد که از زشتى این پدیده، از میان قوم و قبیله فرار میکردند. غافل از اینکه اگر دختران نبودند، مادران نبودند و اگر مادران نبودند، آنها وجود پیدا نمیکردند. شاعر آنها در این زمینه میگوید:
«لِکلِّ ابى بِنْتِ یراعى شُؤوُنَها ثَلاثَةُ اصهارٍ اذا حُمِدَ الصِّهْرُ فَبَعلٌ یراعیها وَخِذْرٌ یکنُّها وَقَبْرٌ یواریها وَخَیرُهُمْ الْقَبْرُ؛ براى هر پدرى که صاحب دختر میشود و میخواهد شئون آن دختر را حفظ کند، سه داماد وجود دارد: نخست شوهرى که در خور او باشد و از او مراقبت کند و دیگر پردهاى که او را در پشت خود محفوظ دارد و سومى قبرى است که او را در خود بپوشاند و از همه اینها بهتر، همین قبر است».19
آنها نهتنها از این جنایت عظیم و بىمانند، نگران نبودند؛ بلکه به آن افتخار میکردند و از نقاط مثبت خانواده خود میشمردند!20
ماجرای زندهبهگور
یاین واقعاً وحشتآور است که انسان، آنقدر عاطفه خود را زیر پا بگذارد که به کشتن انسان، آنهم در زشتترین صورتش افتخار و مباهات نماید؛ انسانى که پاره تن خود اوست؛ انسانى که بىدفاع و ضعیف است، او را با دست خویش زندهزنده به خاک بسپارد.
این یک امر ساده نیست که انسان هرچند نیمهوحشى، دست به چنین جنایت وحشتناکى بزند؛ قطعاً داراى ریشههاى اجتماعى، روانى و اقتصادى بوده است.
مورخان میگویند: شروع این عمل زشت در جاهلیت از آنجا بود که جنگى میان دو گروه در آن زمان اتفاق افتاد. گروه فاتح، دختران و زنان گروه مغلوب را اسیر کردند. پس از مدتى که صلح برقرار شد، خواستند اسیران جنگى را به قبیله خود بازگردانند؛ ولى بعضى از آن دختران اسیر با مردانى از گروه غالب ازدواج کرده بودند. آنها ترجیح دادند که در میان دشمن بمانند و هرگز به قبیله خود باز نگردند.21 این امر، بر پدران آن دخترها سخت گران آمد و مایه شماتت و سرزنش آنها گردید تا آنجا که بعضى سوگند یاد کردند که هرگاه در آینده دخترى نصیبشان شود، او را با دست خود نابود کنند تا به دست دشمن نیفتند!
خوب ملاحظه میکنید که وحشتناکترین جنایات زیر پوشش دروغین دفاع از ناموس و حفظ شرافت و حیثیت خانواده انجام میگرفت. عاقبت این بدعت زشت و ننگین مورد استقبال گروهى واقع شد و مسأله «وئاد» (زنده بهگور کردن دختران) یکى از رسوم جاهلیت شد.
این احتمال نیز وجود دارد که تولیدکننده بودن پسران و مصرفکننده بودن دختران در آن جوامع، نیز به این جنایت کمک کرده باشد؛ زیرا پسر براى آنها، سرمایه بزرگى محسوب میشد که در غارتگریها و نگهدارى شتران و مانند آن از وجودش استفاده میکردند؛ درحالىکه دختران چنین نبودند.
از سوى دیگر وجود جنگها و نزاعهاى دائمى قبیلگى میان آنها سبب فقدان سریع مردان و پسران جنگجو میشد و طبعاً تناسب و تعادل میان تعداد دختران و پسران به هم میخورد و تا آنجا وجود پسران عزیز شده بود که تولد یک پسر، مایه مباهات بود و تولد یک دختر، مایه ناراحتى و رنج یک خانواده!
این امر تا آنجا رسید که بهگفته بعضى از مفسران، بهمحض اینکه حالت وضع حمل به زن دست میداد، شوهر، از خانه متوارى میگشت. مبادا دخترى براى او بیاورد و او در خانه باشد! سپس اگر به او خبر میدادند، مولود پسر است، با خوشحالى و هیجان وصفناپذیرى به خانه بازمیگشت؛ اما واى اگر به او خبر میدادند که نوزاد دختر است، آتش خشم و اندوه جان او را در بر میگرفت.22 داستان «وئاد» پر از حوادث بسیار دردناک و چندشآور است.23
این عمل خواه بهدلیل فقر بىحساب و اعتقاد به عدم کارایى اقتصادى دختران باشد و خواه بهدلیل تعصب افراطى در مورد دختران که مبادا در جنگها اسیر شوند و به دست دشمن بیفتند، یکى از دردناکترین و وحشیانهترین پدیدههاى عصر جاهلیت عرب24 و دلیل روشنى بر جهل فوقالعاده و سقوط اخلاق و عواطف انسانى و بىحرمتى کامل نسبت به مقام زن در آن جامعه جاهلى است.25
خشونت علیه زنان
در دو کتاب معروف بهنام «انسابالأشراف» و «الأغانى» داستانى نقل شده که در جاهلیت، بین دو طایفه از عرب جاهلى خصومت و جنگى درگرفت. یکى از این دو طایفه شکمهاى دو هزار نفر از زنان باردار طایفه دیگر را پاره کردند.26
ایلاء، رسم زشت جاهلیت
در دوران جاهلیت زن هیچگونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و بههمین جهت، براى جدایى از او یا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت که یکى از آنها «ایلاء»27 بهمعنى سوگند خوردن بر ترک عمل زناشویى بود. به این ترتیب که هر زمان مردى از همسر خود متنفر میشد، سوگند یاد میکرد که با او همبستر نگردد و با این راه غیرانسانى، همسر خود را در تنگناى شدیدى قرار میداد. نه او را رسماً طلاق میداد تا آزادانه شوهر انتخاب کند و نه بعد از این سوگند، حاضر میشد آشتى کرده و با همسر خود زندگى مطلوبى داشته باشد؛ البته خود مردان غالباً تحت فشار قرار نمیگرفتند؛ چون همسران متعددى داشتند.28
زنان در زنجیر
در زمان جاهلیت زنان در زنجیر اسارت مردان بودند و مجبور بودند، زندگى خود را طبق تمایلات مردان خودکامه تنظیم کنند.
از جمله در انتخاب همسر به خواسته و میل زن هیچگونه اهمیتى داده نمیشد. حتى اگر زن با اجازه ولى ازدواج میکرد و سپس از همسرش جدا میشد، باز پیوستن او به همسر اول، بستگى به اراده مردان فامیل داشت و بسیار میشد، با اینکه زن و شوهر بعد از جدایى علاقه به بازگشت داشتند، مردان خویشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع میشدند.29
آنها هنگامى که از همسر خود ناراحت میشدند و میخواستند او را مورد غضب شدید قرار دهند، «ظِهار» میکردند؛ یعنى کافى بود به او بگویند: «أنْتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ اُمّی؛ تو نسبت به من همچون مادرم هستى». این سخن به عقیده آنها سبب میشد که آن زن بهمنزله مادر باشد و تحریم گردد،30 بىآنکه حکم طلاق را داشته باشد و به این ترتیب، زن را در یک حال بلاتکلیفى مطلق قرار میداد.31
یکى دیگر از عادات نکوهیده آنها این بود که زنان را با وسایل گوناگون، تحت فشار میگذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق بگیرند.32
عده وفات نیز در زمان جاهلیت، یک سال بوده و رسوم خرافى و شاقّى براى زن در این مدت قائل بودند.33
سخن آخر: (مرحله نوین در زندگى زن)
با ظهور اسلام و تعلیمات ویژه آن، زندگى زن وارد مرحله نوینى گردید که با گذشته فاصله زیادى داشت. او در این دوره، مستقل شد و از کلیه حقوق فردى و اجتماعى و انسانى برخوردار گردید.
پایه تعلیمات اسلام در مورد زن همان است که در آیه شریفه قرآن میخوانیم: [وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ]؛34 یعنى زن همان اندازه که در اجتماع وظایف سنگینى دارد، حقوق قابل توجهى را نیز داراست. اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانى و اراده و اختیار دانسته و او را در مسیر تکامل که هدف خلقت است، مىبیند؛ لذا هر دو را در یک صف قرار داده و با خطابهاى [یا ایها الناس] و [یا ایها الذین آمنوا]، مخاطب ساخته، برنامههاى تربیتى و اخلاقى و علمى را براى آنها لازم کرده است.
چنانکه با آیاتى مثل: [وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِک یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ]،35 وعده برخوردار شدن از سعادت کامل به هر دو جنس داده و با آیاتى مانند: [مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ]،36 میگوید: هرکدام از زن و مرد مىتوانند، با انجام برنامههاى اسلام و وظایف الهى، به تکامل معنوى و مادى برسند و به حیاتى «طیب» و پاکیزه که سراسر سعادت و نور است، گام نهند.
اسلام زن را مانند مرد به تمام معنى مستقل و آزاد مىداند و قرآن با آیاتى نظیر: [کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ رَهِینَةٌ]37 و یا [مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَساءَ فَعَلَیها]،38 این آزادى را براى عموم افراد اعم از زن و مرد بیان میدارد و لذا در برنامههاى مجازاتى هم میبینیم، در آیاتى مثل: [الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ]39 و مانند آن، هر دو را به مجازات واحدى محکوم میکند.
از طرفى چون استقلال لازمه اراده و اختیار است؛ لذا اسلام این استقلال را در کلیه حقوق اقتصادى میآورد و انواع و اقسام ارتباطات مالى را براى زن بلامانع دانسته و او را مالک درآمد و سرمایههاى خویش مىشمارد. در سوره نساء آیه 32 میخوانیم: [لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَلِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبْنَ]. با توجه به لغت «اکتساب» که برخلاف «کسب» براى به دست آوردن مالى است که نتیجهاش متعلق به شخص به دست آورنده است40 و همچنین با در نظر گرفتن قانون کلى «الناس مسلطون على اموالهم؛ همه مردم بر اموال خویش مسلطاند»، به دست میآید که چگونه اسلام به استقلال اقتصادى زن احترام گذارده و تفاوتى بین زن و مرد نگذاشته است.
خلاصه آنکه زن در اسلام یک رکن اساسى اجتماع بهشمار میرود و هرگز نباید با او معامله یک موجود فاقد اراده و وابسته و نیازمند به قیم نمود.41
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حضرت آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی makarem.ir
..............................................
پی نوشتها
1. زهرا(س) برترین بانوى جهان، ص11؛
2. پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ج1، ص292؛
3. پیام قرآن، ج8، ص54؛
4. همان، ص55؛
5. زهرا(س) برترین بانوى جهان، ص11؛
6. اهداف قیام حسینى، ص53؛
7. تفسیر نمونه، ج3، ص274؛
8. همان، ص263؛
9. اهداف قیام حسینى، ص53؛
10. پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ج1، ص293؛
11. تفسیر نمونه، ج11، ص275؛
12. مطالب چهارگانه فوق از کتاب رساله نوین، نوشته جناب حجّتالاسلام بىآزار شیرازى گرفته شده است. موارد دیگرى نیز در کتاب فوق آمده که علاقهمندان مىتوانند به آن مراجعه کنند.
13. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص213؛
14. احکام بانوان، ص14؛
15. تفسیر نمونه، ج26، ص177؛
16. همان، ج21، ص28؛
17. پیام قرآن، ج8، ص47؛
18. مجمعالبیان، ج10، ص444؛
19. تفسیر قرطبى، ج6، ص3734؛ (پیام قرآن، ج8، ص57)؛
20. پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ج1، ص292؛
21. تفسیر نمونه، ج11، ص270؛
22. تفسیر فخر رازى، ج20، ص55؛
23. تفسیر نمونه، ج11، ص272؛
24. پیام قرآن، ج8، ص56؛
25. همان، ص57؛
26. بیانات آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی، درس خارج فقه، مسجد اعظم قم، 9/8/1386؛
27. «ایلاء» از ماده «الو» آمده که بهمعنى قدرتنمایى و تصمیم است و از آنجا که سوگند، نمونهاى از آن مى باشد، این واژه بر آن اطلاق شده است؛
28. تفسیر نمونه، ج2، ص149؛
29. همان، ص182؛
30. «أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ (سوره احزاب، آیه 4)»؛ «إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَزُوراً (سوره مجادله، آیه 2)»؛
31. پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ج1، ص293؛
32. تفسیر نمونه، ج3، ص319؛
33. همان، ج2، ص214؛
34. سوره بقره، آیۀ288؛
35. سوره غافر، آیه40؛
36. سوره نحل، آیه97؛
37. سوره مدثر، آیه38؛
38. سوره فصلت، آیه46؛
39. سوره نور، آیه2؛
40. به کتاب «مفردات راغب» رجوع شود؛ البته این نکته در مواردى است که لغت کسب و اکتساب در برابر هم آمده باشد؛
41. تفسیر نمونه، ج2، ص162.