printlogo


printlogo


عطر یار - شماره 827
حـضرت انـسان

کاش این جمعه دل عرش چراغان بشود
یوسفِ آل‌علی(ع)، راهـی کـنـعـان بـشـود
بانگِ جاء الحقِ جبریل بپـیچـد به فلک
آسـمان قاریِ ایـن آیـه قرآن بـشـود
تشنـهٔ بارش یک لحـظه نگـاهش هستیم
 دیده باید که پُر از حضرت باران بشود
کـاش اندازه یـک دم بـپذیـرد ما را
 یا به‌قـدر نـفَـسی هم شده مهـمان بشود
می‌رسد عاقبت آن روز که با بیرق نور
از افق حضرت خورشید غزل‌خوان بشود
نامِ او زمـزمـه وقـت سحـرگـاهـان‌ست
 عـشق بـایـد به دل مـأذنـه عـنوان بشود
عشق معنا شده در تاب و تبِ منتظران
 کاشـکی نـدبـه مـا درخـور ایشان بشود
باید از عـمق قـنوتت بکـشی یا رب، تا
  لؤلؤ از گـوشه مژگانِ تو غـلطان بشود
در فـراقـش شده مـرغ غـزلـم دل‌مُـرده
 می‌شود او به دل مُـرده مـا جـان بـشود
گفته انجیل هم این را که جهان یک روزی
 روشن از آمـدنِ حـضرت انـسان بشود