خطابه و فنون تبلیغ همواره نقش کلیدی در انتقال معارف دینی و اجتماعی ایفا کردهاند. در تاریخ اسلام، خطابه نهتنها بهعنوان ابزاری برای بیان حقایق دینی شناخته شده؛ بلکه بهعنوان وسیلهای مهم برای تربیت و هدایت جامعه نیز مورد توجه قرار گرفته است. از زمان پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت(ع) تا عصر معاصر، خطبا و مبلغان با بهرهگیری از روشها و فنون گوناگون، تلاش کردهاند تا معارف اسلامی را منتشر کرده و جامعه را به سوی نورانیت اسلام هدایت کنند.
در این راستا، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای، بر اهمیت و تأثیر خطابه و فنون تبلیغ تأکید کردهاند. ایشان معتقدند که تبلیغ صحیح و مؤثر، نهتنها به نشر معارف اسلامی کمک میکند؛ بلکه میتواند نقش مهمی در ایجاد تحول در جامعه و هدایت نسلهای آینده ایفا کند. بهباور ایشان، تبلیغ باید با دقت و با بهرهگیری از اصول و قواعد اسلامی انجام شود تا بتواند، تأثیرات مثبت و سازندهای در جامعه بگذارد.
حجتالاسلام والمسلمین یحیی صادقی، استاد برجسته سطح عالی حوزه، در تحلیل تاریخچه و ابعاد فن خطابه در اسلام، به بررسی ویژگیهای مبلغان موفق پرداخته است. ایشان با مرور مهمترین خطبای اسلامی از دوران صدر اسلام تا معاصر، ویژگیهای بارز مبلغان تأثیرگذار را تحلیل کرده و به بررسی دلایل موفقیت آنان در عرصه تبلیغ پرداخته است. استاد صادقی تأکید دارد که فهم دقیق از فنون خطابه و شناخت نیازهای جامعه، کلید موفقیت در تبلیغ و هدایت مخاطبان است.
این نوشتار به بررسی تاریخچه فن خطابه و تحولات آن در دورانهای مختلف میپردازد و سپس به تحلیل ویژگیها و تجارب خطبای معاصر و موفق خواهد پرداخت. در پایان، اهمیت تبلیغ و ویژگیهای یک مبلغ موفق از منظر اسلام و قرآن، با توجه به تأکیدات رهبر انقلاب و تحلیلهای استاد صادقی، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این بررسیها نه-تنها برای شناخت بهتر ابعاد فن خطابه در اسلام اهمیت دارد؛ بلکه میتواند راهگشای کسانی باشد که در عرصه تبلیغ دین و هدایت جامعه فعالیت میکنند.
مقدمه
[وَمَن أَحسَنُ قَولا مِّمَّن دَعَا إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَلِحا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلمُسلِمِينَ] (فصلت، 33)
بحث در مقوله خطابه و وعظ و تبلیغ است. قبل از ورود به اصل سخن، چند مقدمه کوتاه را تقدیم میکنیم.
1. تاریخچه فن خطابه این فن به روزگار ارسطو برمیگردد. 2500 سال قبل یکی از صناعات خمس، فن خطابه بوده است. (جدل، خطابه، شعر، برهان، فن خطابه) از آنجا که خطابه روی سخن با عامه مردم دارد، کاربرد زیادی دارد. مرحوم محقق سبزوراری در لیالی منتظمه در قسمت منطق اسم آن را (ریطوریقا به زبان یونانی) خوانده است.
خطبای دوران اسلامی اما در زمان اسلام و در تمدن اسلامی، تأکیدات و نصوص و روایات فراوانی، در مورد امر تبلیغ وجود دارد و خطبای بسیاری ظهور کردهاند؛ مانند خطیب قزوینی، خطیب تبریزی، خطیب شیرازی و خطیب بغداد (مورخ معروف). هرکدام از این خطبا، جامع علوم عصر خود بودند. فن خطابه بهصورت سلسلهوار ادامه داشته تا به دوران معاصر رسید. (البته در گذشته، خطبا جامع تمام علوم عقلی و منقول بودند که این بحث جداگانهای است.)
خطبای معاصر«اُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلَسْتُ مِنْهُمْ»؛ (من صالحان را دوست دارم و خود از آنان نیستم). هرچند اینجانب لیاقت آن را ندارم که در زمره خطبا باشم؛ اما خطبا و مبلغان دینی را دوست دارم؛ چراکه اینها سفرای میان خدا و خلق هستند.
الف) محمدرضا نوغانی خراسانیایشان خدای سخن بود؛ اما متأسفانه جزء خطبای دربار به حساب میآمد. تولیت حرم امام رضا(ع) تحت نظارت محمدرضا پهلوی خبیث بود و وی سالی دوبار به خراسان میرفت. علما، از جمله مرحوم میلانی، به استقبال او نمیرفتند؛ اما برخی از علما به حضور شاه میرفتند و وی در آنجا سخنرانی میکرد.
امام علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید:
«إنّا لَأُمَراءُ الكلامِ وفينا تَنَشَّبَتْ عُروقُهُ وعَلَينا تَهَدَّلَتْ غُصونُهُ» (خطبه ۲۱۹ نهجالبلاغه).
وی خطیب زبردستی بود در خلاقیت و پرداختن به مطالب و استاد منبر بود. به نظر من، از بعضی جهات، حتی از آقای فلسفی هم قویتر بود. جناب نوغانی در پروراندن و پرورش مطالب بسیار ماهر بودند.
ب) مرحوم محمدتقی فلسفیزبان گویای اسلام؛ مردی که منبر را در دوران خود متحول کرد. قبل از فلسفی، منبرها نظم و نظام خاصی نداشتند؛ یعنی یک خطیب ممکن بود، در وسط منبر با صدای بلند آواز بخواند؛ تنها بهدلیل اینکه صدای خوبی داشت؛ اما آقای فلسفی منبر را بهشکلی نوین تغییر داد.
هر خطیبی یک دوره اوج حدود ۲۰ تا ۳۰ سال دارد و پس از آن بهتدریج نزول میکند؛ اما تنها خطیبی که از ابتدا تا انتها در اوج باقی ماند، فلسفی بود؛ یعنی بالاتر از تمام خطبای زمان خودش. برادرش، میرزاعلی فلسفی، در خراسان از اساتید و مراجع تقلید بود؛ هرچند رسالهای نداشت.
حجتالاسلام والمسلمین فلسفی، یکی از نخستین کسانی بود که موضوعاتی مانند وراثت را در منبر مطرح کرد. امروزه اصل وراثت بهعنوان یک حقیقت شناخته شده است و ویژگیهای ژنتیکی از والدین به فرزندان منتقل میشود که این عوامل در شکلگیری شخصیت انسان تأثیرگذار هستند. مرحوم فلسفی اولین کسی بود که این مباحث را با توجه به علم روز مطرح کرد. او همچنین نخستین کسی بود که مفاهیم عدالت اجتماعی، اقتصادی و قضا را با استفاده از احادیث معتبر به بحث گذاشت. او از ابننوفل نقل میکرد: «مَن لَمْ یَمْدَحِ الْعَقْلَ وَلَمْ یَذُمْ جُورًا فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ فِی الْمُحَارَبَةِ»؛ کسی که عقل را مدح نکند و از ظلم انتقاد نکند، با خدا در حال جنگ است.
در دوران خود، آقای فلسفی به مسائل اجتماعی پرداخته و نقدهایی به دولتمردان عصر خود داشت. بهطور کلی، تا پنج قرن آینده نیز، شخصیتی به عظمت آقای فلسفی نخواهیم دید. خدا میداند که چقدر زمان باید بگذرد، تا شخصی به بزرگی فلسفی ظهور کند.
تمام علمای شیعه کتابهایی درباره معادشناسی دارند، مانند آیتاللهالعظمی مکارم، آیتاللهالعظمی سبحانی، میرزا حسین نوری و علامه تهرانی که ده جلدی منتشر کردهاند؛ اما آقای فلسفی سه جلد کتاب معادشناسی دارد که در نوع خود بینظیر است. هنر ایشان در این بود که به احادیث کاملاً آشنا بود و هیچ روایتی را از قلم نینداخته بود. وی در اسلام و فهم احادیث تخصص داشت و توانایی ویژهای در مقایسه مکاتب غربی، از جمله مکاتب اجتماعی و تربیتی، با اسلام داشت و برتری اسلام بر آنها را اثبات میکرد.
همه از منبر آقای فلسفی بهرهمند میشدند؛ عالم و جاهل، زن و مرد، مبتدی و پیشرفته، هیچکس از پای منبر او دست خالی نمیرفت. آقای فلسفی بهعنوان شبهمعجزهای در تاریخ بهشمار میرود. اگر قیاس صحیح باشد، عبدالباسط نیز شبهمعجزه است. مرحوم کافی(رض) در روضه صاحب مکتب بود و فلسفی در روضه و متن و محتوا، شبهمعجزه تاریخ بوده است؛ بهقدری که حادثه کربلا را زیبا تجسم میکرد، گویی خود در سال ۶۱ هجری در کربلا حضور داشته و در میدان بوده است.
ج) استاد عظیمالشأن حضرت آیتالله وحید خراسانیآقای دکتر مهدی محقق، فرزند محدث خراسانی و استاد فلسفه و ادبیات عرب و رئیس انجمن مفاخر آثار فرهنگی، در توصیف پدر خود میگوید: پدرم یکی از خطبای برجسته در زمان رضا شاه بود و چنان بر کتب احادیث مسلط بود که مردم خراسان معتقد بودند اگر رضا شاه محدث خراسانی را از بین ببرد یا او را زندانی کند، اسلام به خطر خواهد افتاد. حتی گفته میشد که اگر کتب اربعه را به دریا بریزند، محدث خراسانی توانایی دارد تمامی آنها را از حفظ بازنویسی کند. به همین دلیل رضا شاه او را از مشهد به تهران تبعید کرد.
محقق در ادامه میگوید: در دوران اقامت پدرم در تهران، من با حضرت آیتالله وحید خراسانی دوستی داشتم و ایشان به احترام پدرم برای من درس حکمت میگفت.
او ادامه میدهد: در آن زمان، خطبای بزرگی مانند سید علی، که مجتهد مسلم و از خطبای برجسته اصفهان بود، و محمد تقی اشراقی(پدر داماد که مجتهد بود و منبر میرفت) و شیخ عبدالله صبوحی را درک کردم. اما در همان دوران، حضرت آیتالله وحید خراسانی به عرصه منبر آمد و آثار بزرگی در سیمای او دیده میشد. او چنان محققانه و پرقدرت سخن میگفت که فضای مجلس را به شدت تحت تأثیر قرار میداد و به معنای واقعی کلمه، تجسم این شعر بود:
تَرَى الجَسَدَ الضَّعِيفَ كَأَنَّ صَوْتَ لَحْنِهِ أَحْرَفُ
وَحَلِيمٌ إِذَا تَخَالَفُوا كُفَؤٌ سَجِيدٌ وَالْحَقُّ مُلْتَفَفُ
او در سخنرانیهای خود چنان به اوج میرسید که شنوندگان را مسحور میکرد. در علم بلاغت نیز بیان میشود که تشبیهاتی چون «زید کالأسد فی الشجاعه» پایینترین سطح تشبیه است. این نوع تشبیه برای مخاطبان ضعیف در درک بهکار میرود. مرتبه بالاتر، حذف وجه شبه است، مانند «زید أسد». و اوج بلاغت زمانی است که بدون تشبیه مستقیم، استعارهای پیچیده بهکار رود، مانند تعبیر قرآنی [إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ] که زنان مصری درباره حضرت یوسف(ع) به کار بردند.
یکی از نمونههای بلاغت شعر نیز بیان چنین تصویری است:
قَامَتْ تُظَلِّلُنِي مِنَ الشَّمْسِ
نَفْسٌ أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسِي
قَامَتْ تُظَلِّلُنِي وَمِنْ عَجَبٍ
شَمْسٌ تُظَلِّلُنِي مِنَ الشَّمْسِ
این شاعر محبوب خود را به آفتاب تشبیه نکرده، بلکه او را آفتاب مینامد و از آن تعجب میکند که چگونه آفتاب سایه میاندازد.
دکتر محقق به عنوان یکی از شاهدان اصلی دوران نوجوانیاش، به تأثیرات آیتالله وحید خراسانی اشاره میکند و او را به عنوان یکی از خطبای برجستهای معرفی میکند که آثار بزرگی در چهره و ناصیهاش نمایان بود. سخنان او چنان عالمانه بود که مخاطبان را به شدت تحت تأثیر قرار میداد و این شعر درباره او صادق است:
تَرَى الجَسَدَ الضَّعِيفَ كَأَنَّ صَوْتَ لَحْنِهِ أَحْرَفُ
وَحَلِيمٌ إِذَا تَخَالَفُوا كُفَؤٌ سَجِيدٌ وَالْحَقُّ مُلْتَفَفُ
در لایههای سخنانش، همچون پیراهنی، شیران بیشهی علم نهفته بودند.
د) مرحوم سیدمرتضی برقعیدر زمان آقای بروجردی سه خطیب تراز اوّل وجود داشت: 1. شیخ علیاکبر تربتی که با آهنگ منبر میرفت. 2. جناب مرتضی انصاری که چهارهزار حدیث را حفظ بود و از خطبای بیت آیتاللهالعظمی بروجردی(قد) بود. 3. سیدمرتضی برقعی (بنده 15 سال محضر ایشان را درک کردهام). مرحوم برقعی در فنّ تاریخ مجتهد مسلم بوده است. بنده خیلی از خطبایی را که آهنگ زیبا و دلنشین داشتند، درک کردهام؛ ولی در عمرم روضهای سوزناکتر از روضه آقای برقعی در عرب و عجم ندیدهام؛ قلبها را از جا میکند و اشکها را جاری میکرد. رضوان و رحمت خدا بر همه علمای گذشته و ماضی. اینها خطبایی بودند که بنده آنها را درک کردم.
هـ.) مرحوم حسینعلی راشدیکی از خطبایی که بنده زیارت کردم، آقای حسینعلی راشد(ره) است. شهید مطهری(ره) سفارش میکرد که کتابهای راشد را مطالعه کنید. (پای شهید مطهری را آقای راشد به دانشگاه باز کرد.) راشد مرد فیلسوفی بود و مباحث اخلاقی را مطرح میکرد. در زمان مصدق، آقای راشد کاندیدای مجلس شد و وقتی تریبون مجلس را گرفت تا بگوید: «قال الصادق»، یکی از نمایندگان به او اعتراض کرد که اینجا جای گفتن «قال الصادق» و «قال الباقر»(ع) نیست. آقای راشد میکروفن را به زمین کوبید و از مجلس خارج شد.
تمام شبهای جمعه برای ایشان برنامه میگذاشتند و هزاران جوان را هدایت کرده است. تمام طبقات مردم از رادیو به سخنرانیهای آقای راشد گوش میدادند. ایشان در تمام عمر، زبان به مدح و تملق ظالمان عصر خود نگشود و تنها از آیات و روایات استفاده میکرد.
یک بار روی منبر، برادر شاه وارد مجلس شد و مردم جا باز کردند. آقای راشد از همان بالای منبر به مردم نهیب زد که از جای خود تکان نخورید؛ زیرا مدیر مجلس منم. اینجا خانه خداست و همه با هم مساوی هستند. برادر شاه همانجا نشست و رفت.
فلسفه دانشگاه تهران در دست ایشان بوده است. دکتر محقق، دکتر سجادی، دکتر بهبهانی و دکتر ابراهیم آیتی (که تاریخ عاشورا را نوشته است)، همه شاگردان فلسفه آقای راشد بودند. بعد از خودش، فلسفه را به شهید مطهری واگذار کرد.
2. فنّ خطابه از نگاه اسلام و قرآنآیات قرآنی و اهمیت تبلیغ قرآن کریم میفرماید:
[وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّنْ دَعَا إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلْمُسْلِمِينَ] (سوره فصلت، آیه 33).
نکته اول این است که هر خطیبی داعی به سوی خداوند است و مردم و نفوس آماده را به سمت خداوند دعوت میکند.
نکته دیگری که باید به آن اشاره میکردم، نعمت بیان است. در میان مواهب پروردگار عالم، یکی از بهترین آنها، هنر سخن و زبان است. قرآن کریم میفرماید:
]الرَّحْمَـنُ ٭ عَلَّمَ ٱلْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ ٱلْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ ٱلْبَيَانَ] (سوره الرحمن، آیات 1-4).
آقای فلسفی رضواناللهتعالیعلیه بارها این حدیث را میخواند که:
«للإنسان فضيلتان: عقل ومنطق، فبالعقل يستفيد وبالمنطق يفيد» (میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 2734).
یعنی انسان از عقل استفاده میکند و معلومات و مجهولات را کشف میکند و اسرار عالم را میفهمد، معارف و علوم را درک میکند و با منطق بیان میکند. هر چیزی چهار نحوه وجود دارد: «وجود لفظی، عینی، ذهنی، خارجی». انسان میتواند با اشراق و الهام، مافیالضمیر خود را به دیگران بفهماند، با کتابت و تصویر نیز میتواند،. کار سخت و مشکلی است؛ اما آسانترین روش برای فهماندن مافیالضمیر به دیگران، قدرت زبان است. چنانکه آمده است:
«إنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكْمَةً وَإِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْرًا»؛ یعنی واقعاً بعضی از بیانها، بیان سحرآمیز است و تأثیر زیادی در دلها و جانها دارد.
سخنان پیامبر اسلام(ص) درباره تبلیغدر اهمیت تبلیغ از نگاه قرآن و روایات مطالب زیادی داریم. پیامبر گرامی اسلام(ص) در عظمت و ارزش جایگاه تبلیغ به امام علی(ع) فرمود:
«يا عَلِيُّ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌ مِنْ مَا طَلَعَتْ بِهِ الشَّمْسُ» (منيةالمريد في أدب المفيد والمستفید، ج1، ص101).
اگر خدا به دست تو یک نفر را هدایت کند و از ضلالت به راه برساند، بهتر است از تمام آنچه که منظومه شمسی بر آن تابش کرده و از آن برتر است.
رأسالمحدثین، مرحوم صدوق (که در سن 18 سالگی در بغداد کرسی تدریس داشت و تمام علما و دانشمندان اهل تسنن در پای درس او حاضر میشدند و 300 جلد کتاب نوشته است)، کتابی بهنام «معانيالأخبار» دارد. در این کتاب، از عبدالسلام هروی (اباصلت) نقل شده است که امام رضا(ع) فرموده است:
«رَحِمَ اللَّهُ عَبْدًا أَحْيَا أَمْرَنَا، فَقُلْتُ لَهُ: فَكَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ؟ قَالَ: يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَيُعَلِّمُهَا النَّاسَ؛ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»» (معانيالأخبار، ص 118)؛ رحمت و رضوان خدا بر بندهای که امر ما را زنده کند. منظور از «امر» به نظر من، امر ولایت است؛ یعنی کسی که امر ولایت ما را زنده کند و در حقانیت و دفاع از مکتب اهلبیت(ع) اقدام کند، خدا او را رحمت کند. سؤال شد: چگونه امر شما را زنده کنیم؟ حضرت فرمودند: «يَتَعَلَّمُونَ عُلُومَنَا وَيُعَلِّمُونَ النَّاسَ»؛ یعنی علوم ما را یاد بگیرید و به مردم آموزش دهید. «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»؛ یعنی اگر مردم زیبایی سخن ما را بشنوند، ما را تبعیت میکنند. مراد از «امر» در اینجا، رهبری و حکومت بر مردم است. حضرت فرمودند: «لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»؛ یعنی مردم سبک زندگی را همسان با ائمه طاهرین(ع) و آنها را اسوه زندگی خود قرار میدهند. سقف نهایی معرفت، قرآن و عترت طاهره پیامبر اسلام(ص) هستند.
واقعاً هر مبلغی باید قدر خود را بداند که چنین جایگاه بلند و مرتبه عالی در پیشگاه پروردگار عالم دارد.
گفتگو و تنظیم: حمید کرمی