درستی تقسیم علم به اسلامی و غیراسلامی نقدی بر دیدگاه آقای غرویان
اخیراً جناب استاد غرویان در مصاحبهای از «تقسیم علم به علم اسلامی و علم غیراسلامی»، با تفسیرهای نادرستی که از این مدعا ارائه کردهاند، انتقاد کرده و شدیداً به این ادعای عقلانی و برهانی حمله نمودهاند؛ از جمله گفتهاند: تقسیمبندی علم ایمانی و علم کفری و ... را به هیچوجه بنده نمیتوانم بپذیرم؛ چراکه این تقسیمبندی هیچ استدلال محکمی ندارد. ... فیزیولوژی بدن انسان که اسلامی و غیراسلامی ندارد؛... به نظر من دخالت دادن عقیده، یک خطای بزرگی است؛ یعنی بیاییم عقاید انسانها و مباحث جهانبینی را در قوانین طبیعت بیاوریم و بخواهیم، بر اساس آنها تقسیمبندی کنیم که طب اسلامی و غیراسلامی داریم! (خبرگزاری جماران،16/6/1403).
در نقد دیدگاه ایشان باید عرض کنم، انصاف در انتقاد این است که ناقد، اول درست مدعای خصم را بیان کند و سپس به نقد آن بپردازد؛ اما اینکه کسی دیدگاهی را تحریف کرده یا فقط به وجه باطلی، آن را ارائه کرده و بعد با نقد آن وجه باطل، بر سر کلیت آن ادعا بکوبد، نه عالمانه است و نه منصفانه. انتظار از استاد غرویان، نقد عالمانه و منصفانه بود؛ ولی متأسفانه ایشان در بیان ادعای تقسیم علم، به اسلامی و غیراسلامی، به وجه درستش که بر مبنای توحید شکل میگیرد، توجهی نکردهاند؛ ما در ادامه مختصراً با توجه به مبنای توحید افعالی روشن میکنیم، چنین تقیسمی درست و پذیرفتنی است؛ بلکه یک مؤمن معتقد باید درستی چنین تقسیمی را بپذیرد؛ به هر جهت این تقسیم، بر اساس توحید افعالی و نیز توحید وجودی درست است و ضرورتاً باید آن را پذیرفت؛ مگر آنکه کسی این دو نحوه توحید را قبول نداشته باشد که در اینصورت باید بحث را به اثبات این دو گونه توحید منتقل کرد؛ ما فعلاً فرض را بر این میگذاریم که ایشان توحید افعالی را قبول دارند و بر پایه این فرض، مدعا را اثبات میکنیم.
بر مبنای توحید افعالی، تأثیر و مؤثریت هر موضوع امکانی، نهایتاً به فاعلیت و مؤثریت خداوند منتهی میشود و این خداوند است که نهایتاً در ثبوت خود اشیاء یا در ثبوت خواص أشیاء برای اشیاء تأثیرگذار است؛ بهگونهای که هیچ فاعل دیگری مؤثریتش مستقل از مؤثریت حضرت حق نیست. این ادعا براهین خاص خود را دارد که در کتب فلسفی به اثبات رسیده؛ ولی ما اینجا فقط به ادله نقلی و قرآنی آن اشارهای میکنیم؛ از جمله در آیه (62 زمر) چنین آمده است: [اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ]؛ یعنی خدا آفریننده هر چیزی است و اوست که بر هر چیزی، کارسازی دارد و در آیه (2 فرقان) فرمود: [... خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً]؛ خداوند هر چیزی را آفرید و مقدراتش را مقرر کرد؛ در آیه (164 انعام) هم میفرماید: [هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء]؛ اوست که هر چیزی را ربوبیت و اداره میکند و نیز اوست که حافظ هر چیزی است: «إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظ» (57 هود) و هر چیزی را بهسوی هدف مقررش، هدایت میکند: [رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى] (50 طه) و به زیباسازی او میپردازد: [أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه] (7 سجده)؛ بنابراین این خداوند است که هم در اصل هستی اشیاء، فاعلیت و مؤثریت دارد و هم در ثبوت خواص آنها دخالت داشته و تأثیرگذار است؛ بر پایه این آیات و با نگاه به حکمت متعالیه صدرائی که حقائق امکانی را عین ربط به علت میداند، باید پذیرفت هر موضوعی که در هر علمی مورد بحث و گفتوگو قرار میگیرد، اولاً معلول خداوند است و ثانیاً هویتی است ربطی و تعلقی که در ثبوت ذات ربطیاش مرتبط با ذات حق است و نه ذات و حقیقتی بریده از حضرت حق. نیز هر اثری و خاصیتی از او شکل بگیرد، انعقاد آن اثر و ترتب آن خاصیت، بر پایه مؤثریت و فاعلیت و مدبریت خداوند است؛ نه بیربط با خداوند و نامرتبط با حضرت حق؛ روشن است موضوعی که ارتباط با خداوند، عین هویت او و نفس حقیقت آن است، بدون توجه به تکیهگاه هویت و تأثیرش، شناختپذیر نیست و علم و آگاهی نسبت به آن، تحقق نمییابد؛ زیرا غفلت از چنین ارتباط ذاتی اشیاء با خداوند، عین غفلت و بیتوجهی به حقیقت و هویت آنهاست و این لازمهاش این است که ادعای آگاهی یافتن به هر موضوعی بدون توجه به خداوند که تکیهگاه هویت آن است، چیزی جز جهل مرکب و شبهعلم نباشد؛ چون چنین ارتباطی یک ارتباط ذاتی و غیر قابل انفکاک از هویت آن است نه ارتباط عرضی؛ پس بدون توجه به تکیهگاه هویتش درکی از آن شکل نگرفته است و اینجاست که تقسیم علم به علم حقیقی و شبهعلم، یا تقسیم آن به علم اسلامی و غیراسلامی، شکل میگیرد؛ مثلاً اگر کسی در فیزیولوژی، بدون توجه به ربطی بودن هویت مخلوقات ادعا کند که مثلاً «قلب به همه اندامها خون میرساند». این ادعا یک شبهعلم است؛ نه علم حقیقی؛ زیرا قلبی که او به آن اشاره میکند، قلب نامرتبط با خداوند است؛ درحالیکه طبق مطالب پیشگفته، چنین قلبی اصلاً وجود ندارد تا گفته شود، چنین قلبی، خونرسان است؛ پس در این فرض، این گزاره، باطل و کاذب است؛ زیرا خونرسانی، کار چنین قلبی نیست؛ بلکه کار قلبی است که عین ربط و تعلق به خداوند است؛ اما گوینده خونرسانی را به موضوعی نامرتبط با خدا نسبت میدهد و نتیجه این میشود که او درین گزاره، گرفتار خطای در مصداق میشود و حکم را به چیزی نسبت میدهد که مال آن نیست؛ لذا گزارهاش منطقاً باطل و کاذب است؛ این گزاره در صورتی درست است که گوینده توجه داشته باشد که قلبی خونرسان است که هویتش عین ربط به ذات حق است و وجودش مرتبه نازل وجود خداوند و فاعلیتش مرتبه نازل فاعلیت خدا است؛ پس گزاره «قلب، خونرسان است»، در فضای قبول توحید افعالی و ربطی بودن وجود مخلوقات درست است و در فضای انکار توحید افعالی باطل و نادرست است؛ از همین روست که خداوند در قرآن، کشاورزانی را که زراعتشان را بدون توجه به دخالت فاعلیت خداوند در کشاورزی، به خودشان نسبت میدهد، تخطئه میکند و فکر آنان را باطل دانسته و میفرماید: [أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ] (64 واقعه) آیا گمان میکنید که شما کشاورزی میکنید!؟ یا این ما هستیم که کشاورزی میکنیم؛ یعنی به کشاورز هشدار میدهد که این تو نیستی که کشاورزی میکنی؛ بلکه این فاعلیت خداوند است که از مجرای وجود تو کشاورزی میکند؛ پس بر اساس مفاد این آیه، جمله «زید گندم کشت میکند» در صورتی درست است که خود زید و فاعلیتش در راستای وجود خداوند و فاعلیت آن تفسیر گردد؛ نه زید بریده و بیگانه با وجود خداوند و فاعلیت او؛ همین سخن در باره خونرسانی قلب هم مطرح است؛ پس هیچ گزاره علمی، در نسبت خاصیتی به موضوعش، بدون توجه به فاعلیت خدا درست نیست و با توجه به فاعلیت حضرت حق است که درست است؛ البته این درستی و نادرستی گزارهها در دو مبنای توحید و انکار توحید، در مقام عمل چندان تفاوت نمیکند و قلب موحد و مشرک، آثار واحدی دارد؛ چون اثرگذاری واقعی چنین حقیقتی، به بینش موحدانه یا مشرکانه ما وابسته نیست؛ این بهخاطر این است که آثار عملی قلب به واقعیتش وابسته است نه ذهنیتی که انسانها نسبت به آن دارند؛ برخلاف گزاره علمی که انسان از واقعیتی به دست میآورند که درک درست یا نادرست از موضوع و محمول گزاره در درستی یا نادرستی گزاره علمی دخالت دارد.
پس روشن شد که برخلاف دیدگاه جناب غرویان هر علمی و از جمله فیزیولژی، میتواند اسلامی یا غیراسلامی باشد و بر اساس دخالت و عدم دخالت جهانبینیها، میتواند درست یا نادرست باشد.
بیان ذکرشده بر اساس توحید افعالی بود؛ البته مدعای ما بر اساس «توحید وجودی» در سطح بالاتری قابل اثبات است که طالبان این بیان را به مقاله حقیر تحت عنوان «سکولار نبودن گزارههای علوم توصیفی» در اینترنت ارجاع میدهم.