عطر یار - شماره 808
زیر باران
برگشتنت حتمی ست! آری! رأس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت
می آید آن صبحی که آغاز جهان است
آن روز روشن، آن طلوع بینهایت
گفتند روی فرش ما پا میگذاری
جارو زدم تنها به شوق این روایت
در کوچهها دیدم تو را، نشناختم، آه
دیدم تو را، افسوس بیعرض ارادت
در زیر باران هر دعایی مستجاب است
از چشمهایت گفتهام وقت اجابت
با یاد تو از کربلا تربت گرفتم
در آرزوی آن نماز با جماعت
میبویمش در سجده بعد از هر نمازم
عطر شهادت میدهد عطر شهادت!