گفتم، گفت (1)
از میان این همه رشتههای علمی و موضوعات، همچون: ادبیات، فقه و اصول، کلام و فلسفه، اخلاق و تربیت، تفسیر و علوم قرآن، حدیث، تاریخ و سیره، تبلیغ و منبر، مانده بودم که کدام را برای کار جدی و تخصّصی انتخاب کنم. همه هم لازم و مفید بود. از استاد پرسیدم.
استاد گفت: از علمها نافعترین، از رشتهها و موضوعات هم، مفیدترین آنها را باید انتخاب کرد.
گفتم: به همه علاقه دارم و همه را هم لازم میبینم.
استاد گفت: بهفرموده امیرالمؤمنین(ع) چون ذهن و فکر تو گنجایش هر چیز را ندارد، آن را برای آنچه مهم است، فارغ و آماده کن؛ این، یعنی گزینش مهمتر، انتخاب اصلح، اولوّیتبندی در کارها.
گفتم: مشکل من همین جاست. مهمتر کدام است؟
استاد گفت: آنچه در دنیای طلبگی و کار تبلیغ دین بیشتر به کار میآید، آن لازمتر است. قبول دارم که همه اینها خوب است؛ ولی باید دید، کدام یک لازمتر، مفیدتر و به کار اصلی و هدف اصلی تو در طلبگی نزدیکتر است.
گفتم: دوست دارم در همه اینها صاحبنظر و کارشناس شوم.
استاد گفت: در قدیم ممکن بود، کسی علامه ذوالفنون شود. علمها و رشتهها محدود بود. دامنه علوم به گسترگی حالا نبود. الآن باید تخصّصی کار کرد. اینطوری ثمرش بیشتر و کارآمدتر است. هر علم را حساب کنی، الآن رشتهرشته است. چه علوم پزشکی، چه مهندسی، چه اقتصاد، چه تعلیم تربیت، «علم دین» هم همینطور است.
گفتم: چه کتابهایی مطالعه کنم؟
استاد گفت: این موضوع، دامنهدار است. در فرصتی دیگر بهتفصیل با هم صحبت میکنیم.