آیتالله شیخ مسلم ملکوتی، پنجشنبه سوم اردیبهشت1393، بر اثر بیماری ریوی دار فانی را وداع گفت. ایشان در جرگه نخستین شاگردان امام خمینی(قد) در نخستین سال تدریس حضرت امام در زمان حیات آیتاللهالعظمی بروجردی(قد) محسوب میشود. آیتالله ملکوتی در سالهای تبعید حضرت امام(قد) به عراق، در نجف حضور داشته و ضمن تدریس در حوزه علمیه نجف اشرف، در خدمت امام و در متن مبارزات بوده است. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از شهادت آیتالله مدنی، از سوی امام(قد) به نمایندگی آن حضرت در منطقه آذربایجان و امامت جمعه تبریز منصوب شد. متن زیر گفتوگوی پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتاللهالعظمی خامنهای با آیتالله مسلم ملکوتی درباره رابطه ایشان با رهبر معظم انقلاب و سابقه این آشنایی است که بهمناسبت دهمین سالگرد آیتالله مسلم ملکوتی منتشر میگردد.
□ نخستین آشنایی شما با آیتالله خامنهای مربوط به چه زمانی است؟ بنده پس از تبعید امام(قد) به عراق، به نجف رفتم. طی سالهای اقامت در نجف، علاوه بر تحصیل به تدریس نیز مشغول بودم. بهخاطر دارم که در یکی از سالهای اوایل طلبگی، بهعلت استقرار حکومت خودخوانده فرقه دموکرات آذربایجان، امکان بازگشت به شهر خود را پیدا نکردم و بههمین علت تصمیم گرفتم، بههمراه چندتن از طلبههای آذربایجانی، تعطیلات تابستانی را در مشهد بگذرانیم. در مشهد بهلطف آیتالله سیدیونس اردبیلی در مدرسه خیرات خان ساکن شدیم. آن موقع پدر آیتالله خامنهای، آیتالله سیدجواد خامنهای در مسجد بالای سر حضرت رضا(ع) که از یک طرف به حرم متصل بود و از یک طرف به مسجد شاه، نماز میخواندند. من از آن موقع، آیتالله سیدجواد خامنهای را میشناختم.اما اولین بار نام آیتالله سیدعلی خامنهای را زمانی شنیدم که صدام دستور اخراج ایرانیها از عراق را صادر کرد و من بهناچار به ایران برگشتم و در قم ساکن شدم. در قم اطلاع پیدا کردم که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تأسیس شده و نام «سیدعلی خامنهای» را در بین نخستین اعضای جامعه مدرسین دیدم. این نخستینباری بود که نام ایشان را میشنیدم.
اولین مواجهه من با آیتالله خامنهای به سال ۱۳۶۰ برمیگردد که امام بنده را به نمایندگی خود در آذربایجان و امامت جمعه تبریز منصوب کردند. آن موقع، شورای سیاستگذاری ائمه جمعه تشکیل نشده بود و امورات مربوط به امامان جمعه شهرستانها در جلسات پنج نفرهای رسیدگی میشد که اعضای آن امامان جمعه تهران، قم، تبریز، اصفهان و یزد بودند. بنابراین جلسات مستمر ماهانهای داشتیم که با حضور آیتالله خامنهای امام جمعه تهران، آیتالله مشکینی امام جمعه قم، آیتالله طاهری امام جمعه اصفهان، آیتالله خاتمی امام جمعه یزد و بنده که امام جمعه تبریز بودم، تشکیل میشد. این جلسات در ساختمان ریاست جمهوری تشکیل میشد.
همزمان با این ایام، جریانات مربوط به بنیصدر پیش آمد و او از ریاست جمهوری عزل شد. ما در جامعه مدرسین در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، پس از گفتوگو با کاندیداها به این نتیجه رسیدیم که بنیصدر و افکارش با آرمانهای انقلاب اسلامی زاویه دارد و به این جمعبندی رسیدیم که بنیصدر، گزینه مطلوب نیست؛ بههمین دلیل در انتخابات دوره نخست ریاست جمهوری از دکتر حبیبی حمایت کردیم.
پس از عزل بنیصدر، انتخابات دومین دوره ریاست جمهوری نیز برگزار شد که مرحوم شهید رجایی انتخاب شد؛ اما بهدلیل شهادت ایشان در انفجار ساختمان ریاست جمهوری، دولت دوم چند ماه بیشتر بر سر کار نبود و باید دوباره انتخابات برگزار میشد. در جامعه مدرسین به فکر معرفی کاندیدای اصلح بودیم؛ امام(قد) نظرشان بر این بود که روحانیها مناصب اجرایی نداشته باشند؛ اما پس از قضیه بنیصدر و پس از چندین جلسه گفتوگو، امام راضی شدند که از بین روحانیها هم کاندیدا معرفی شود. جمعبندی ما این بود که آقای خامنهای کاندیدا شوند؛ خود ایشان قبول نمیکردند؛ سرانجام پس از گفتوگوهای بسیار، آیتالله خامنهای کاندیدا شدند و رأی بسیار خوبی هم آوردند و رئیس جمهور شدند.
بعد از ریاست جمهوری هم، جلسات ائمه جمعه به میزبانی ایشان برگزار میشد؛ من در آن جلسات متوجه شدم که ایشان بینهایت انسان لایقی هستند. از روی حب و بغض شخصی نسبت به انسانها قضاوت نمیکنند و ایمان و اصل نظام را معیار قضاوتهای خود قرار میدهند. یادم میآید که یکی از این جلسات همزمان شده بود با ماه مبارک رمضان و از قضا شب بیست و یکم بود و شب احیا. روال این بود که بعد از اتمام جلسه، آیتالله مشکینی(ره) به قم برمیگشتند. مرحوم آیتالله خاتمی به منزل پسرشان میرفتند و آقای طاهری، به منزل یکی از محافظان امام(قد) در جماران میرفتند. من هم شب را میماندم در مقر ریاست جمهوری؛ اما آن شب همه با هم ماندیم. صحبتهای بسیاری رد و بدل شد و من این را بهوضوح دریافتم که آقای خامنهای، فرد برجستهای است که میتواند، کشور را بهخوبی اداره کند؛ هم از لحاظ اعتقادی قوی بود و هم مدیر برجستهای بود.
□ آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری به تبریز هم سفری داشتند. از آن سفر خاطرهای دارید؟ بله؛ تبریز که آمدند، استقبال کمنظیری از ایشان شد؛ در تبریز هم به منزل من آمدند و در استانداری اقامت نکردند. در منزل بنده هم، کتابخانه را برای اقامت انتخاب کردند و ما رختخوابشان را هم در کتابخانه گذاشتیم. ایشان شبها مشغول مطالعه میشد و بعد استراحت میکرد. بنده کتابخانه منظمی دارم که ایشان هر وقت در دفعات بعد هم که به تبریز آمدند، در آنجا ساکن شدند. یادم هست که علاقه وافری به کتابخوانی داشتند.در آن سفری که اشاره کردید، آیتالله خامنهای یکی از روزها را به بازدید از پایگاه شکاری تبریز اختصاص دادند؛ بنده در این بازدید ایشان را همراهی میکردم؛ با حوصله و دقت تمام، حرف یکایک فرماندهان و خلبانان را گوش میکردند و به مسائلشان رسیدگی میکردند. آنها اصطلاحات فنی را به کار میبردند و من چندان آشنایی نداشتم؛ اما ایشان با دقت تمام این گزارشها را میشنیدند و دستورات لازم را میدادند. این دقت در جلسه با فرماندهان ارتش و سپاه هم تکرار شد.
خاطرهای به ذهنم آمد، از تبلیغات انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری که آیتالله خامنهای برای بار دوم کاندیدا شده بودند. بنده شخصاً هماهنگیهایی برای کار تبلیغات انجام میدادم. یادم هست که کل مخارج انتخاباتی که از مال شخصیام هزینه کردم، ۹ هزار تومان شد. فقط ۹ هزار تومان. مردم در آذربایجان، از ته دل به ایشان رأی دادند. همه خرجها هم ۹ هزار تومان شد.
□ آیا از ایشان خاطرهای مربوط به سالهای دفاع مقدس هم دارید؟ بنده سعیام بر این بود که در عملیاتهایی که رزمندگان انجام میدهند، در کنار آنها باشم. به یاد دارم که در اکثر عملیاتهایی که حضور داشتم، ایشان هم در قسمت فرماندهی عملیات حاضر بودند؛ منتها برعکس من، لباس نظامی بر تن میکردند. در اینجا هم خاطرهای دارم که نقل میکنم: من پس از قبول قطعنامه، برای سرکشی به وضعیت پادگانها و رزمندگان، به جبههها رفتم. در موقع برگشت از جبهه، به کرمانشاه که رسیدیم، از راننده خواستم تا رادیو را روشن کند. راننده تا رادیو را روشن کرد، دیدم حرفهای بد و رکیکی علیه انقلاب دارد پخش میشود. عصبانی شدم و خودم را به یک تلفن رساندم و شماره آقای رازینی را گرفتم و ماجرای حرفهایی را که از رادیو پخش میشد، گفتم و پرسیدم که این چه وضعیتی است؟ ایشان گفتند که منافقین حمله کردهاند و برخی شهرها را گرفتهاند. از راننده خواستم تا به سمت همدان حرکت کند و از همدان دوباره به مناطق برگردیم. تا به همدان رسیدم، دیدم آیتالله خامنهای قبل از من رسیدهاند و آماده اعزام هستند. ایشان همیشه آماده و در صحنه بودند.
□ آیتالله خامنهای در سال ۷۲ در دوران رهبری هم به تبریز سفر کردند؛ از خاطرات این سفر بفرمایید. استقبال بینظیری در تبریز از ایشان شد؛ به چند شهرستان هم تشریف بردند و در تمام طول سفر به مشکلات مردم رسیدگی میکردند. در مصلای تبریز، برای رسیدگی به مشکلات، دیدارهای مردمی انجام میگرفت. در مقابل ایشان نواری کشیده شده بود که فاصلهای بین ایشان و مردمی که برای بیان مشکلات به حضورشان میرسیدند، ایجاد شود. ایشان درخواست کردند که این نوار برداشته شود تا فاصلهای در میان نباشد.