اخلاق در مکتب وحى - بیانگر فضائل و رذائل اخلاقى در پرتو قرآن و احادیث اسلامى و کاوشهاى دانشمندان
بخش دوازدهمسلسله مباحث اخلاقی از مجموعه کامل جلسات «اخلاق در مکتب وحی» مرجع عالیقدر آیتالله العظمی سبحانی هر هفته در «هفتهنامه افق» حوزه منتشر میگردد.
در شماره 791 مباحثی چون: و... مطرح گردید. در ادامهمباحثی در خصوص فضائل اخلاقى به شرح ذیل تقدیم میگردد.
توکل بر خدا در طول زندگىیکى از فضائل اخلاقى، توکلّ بر خدا در همه امور است. انسانى که سراپا نیاز و احتیاج است و هر آن وجود و قدرت از خدا دریافت مىکند، جا دارد که موجود محدود به یک موجود بىنهایت اعتماد کند و در تمام لحظات از او استمداد بجوید.
توکلّ در لغت اعتماد نمودن بر کسى و اعتراف به ناتوانى خویشتن است و بهعبارت دیگر، اعتماد و اطمینان به خدا که او را در رسیدن به مقاصد یارى کند.
خواجه عبداللّه انصارى آن را چنین تعریف مىکند: «التوکلّ کلة الامر کله إلى مالکه والتعویل على وکالته؛1توکل، واگذارى کار به صاحب آن و اعتماد بر وکالت اوست».
خواجه نصیرالدین طوسى مىگوید: «التوکلّ تفویض الإنسان أمره إلى غیره؛2 سپردن کار به دیگرى».
آنگاه درباره لزوم توکلّ بر خدا چنین مىگوید: «إذا تیقن أن اللّه تعالى أعلم منه وأقدر، فوض ذلک الشیء إلیه لیدبره بحسب تقدیره ویفرح بما یقدره ویرضى به: [وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیءْ قَدْرًا] 3.
«آنگاه که انسان یقین داشته باشد که خدا از او آگاهتر و تواناتر است، طبعاً کار خود را به او تفویض مىکند تا مطابق تقدیر خود او را راهنمایى کند. مسلماً چنین انسانى به تقدیر خدا خوشحال و راضى مىشود و هرکس بر خدا توکلّ کند، او براى او کافى است؛ خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند».
تا اینجا معنى توکلّ و مفهوم عرفى و عرفانى آن روشن شد؛ ولى لازم است، مطالبى درباره توکلّ تذکر داده شود.
1. توکلّ بهمعناى ترک کار و کوششگاهى یک حقیقت قرآنى و یا یک معرفت الهى بهصورت غیرصحیح تفسیر مىشود. سپس از آن نتیجه نامطلوبى گرفته مىشود؛ مثلاً از آیه [إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُوالْقُوَّةِ الْمَتِینُ]4 چنین برداشت مىشود که خدا روزىرسان است و او براى زندگى من کفایت مىکند و دیگر چه نیازى به کار و کوشش است.
آنگاه خاورشناسان بداندیش، توکلّ را بهمعنى رها کردن فعالیتها تفسیر نموده و گفتهاند: عقبماندگى مسلمانان عللى دارد؛ یکى از آنها توکلّ است که کار را به خدا بسپارند و دیگر خودشان از هر نوع فعالیت فارغ باشند.
درحالىکه این تفسیر سر تا پا غلط است و آیات و روایات برخلاف آن گواهى مىدهد. آیاتى که ما را به جهاد در راه خدا امر مىکند، آیاتى که افراد دارا را به بخشش در راه خدا دستور مىدهد، آیا همه این کارها بدون فعالیت عملى است.
در روایتى هست که عبدالاعلى مىگوید: من در هواى گرم مدینه امام باقر(ع) را دیدم که مشغول فعالیت است. عرض کردم: شما چرا در چنین روزى مشغول کار و کوشش هستى؟ امام فرمودند: براى اینکه از امثال شما بىنیاز شوم.5
در روایتى، امام صادق(ع) از حالات عمربن مسلم سؤال کرد. گفته شد: او تجارت را ترک کرده و مشغول عبادت شده است. امام فرمود: واى بر او؛ آیا نمىداند که دعاى چنین فردى مستجاب نمىشود.
ابناثیر نقل مىکند: پیامبر(ص) کشاورزى را دید که دستهاى او پینه زده بود؛ آنگاه دست او را بوسید.6
این مطلب بهقدرى دور از منطق است که حتّى مولوى هم به نقد آن پرداخته و مىگوید:
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکلّ زانوى اشتر ببند
باز مىگوید:
در توکلّ از سبب غافل مشو
رمز «الکاسب حبیباللّه» شنو
2. راز توکلّ بر خداراز توکلّ بر خدا این است که عالم آفرینش در هر آن از فیاض علىالاطلاق اخذ فیض مىنماید. درست مانند نور چراغى که شب مىسوزد. در هر آنى از نیروگاه قوه و نیرو مىگیرد؛ بهگونهاى که اگر جریان الکتریسیته یک آن قطع شود، تاریکى همهجا را فرا مىگیرد.
بنابراین انسان متوکل باید تمام اسبابى که عقل و شرع بیان نموده، فراهم سازد و در این قسمت کوتاهى نکند؛ امّا آنچنان نیست که همه اسباب به ثمر برسد؛ زیرا ممکن است، ناآگاهى انسان را فرا بگیرد و سبب نارسا را، سبب رسا بیندیشد و غرض از توکلّ این است که او را از غفلت بازدارد.
گاهى ممکن است عواملى از خارج کارشکنى کند و از رسیدن به هدف باز دارد. ولذا بندگان خدا باید در تمام احوال براى رسیدن به مقاصد از او یارى بطلبند.
3. یک بحث ادبىتوکلّ مصدر باب افتعال است، مى گویند توکلّ یتوکلّ توکلاً و آن بهمعناى وکالتپذیرى است؛ یعنى انسان از خدا وکالت بپذیرد؛ درحالىکه مقصود از توکلّ در اینجا آن نیست؛ ولى گاهى توکلّ در معناى دیگر نیز بهکار مىرود و آن وکیلگیرى است. در این مورد نیز، واژه تکلان و توکلّ را بهکار مىبرند: «وکلّ توکیلاً فلاناً جعله وکیلاً» و مقصود از توکلّ در بحث ما، معنى دوم است؛ یعنى وکیلگیرى.
رضا به تقدیر یکى از درجات توکلّ استاز روایات استفاده مىشود که یکى از مراتب توکلّ، رضایت بر خداست. موسىبن جعفر(ع) مىفرماید: «التوکلّ على اللّه درجات منها أن تتوکلّ على اللّه فی أمورک کلها فما فعل بک کنت عنه راضیاً تعلم أنه لا یألوک خیراً وفضلاً؛7 توکلّ بر خدا درجاتى دارد. یکى از مراتب آن این است که انسان با آنچه روبهرو مىشود، راضى باشد و بداند که خدا درباره خیرخواهى کوتاهى نمىکند».
راستگویى و پس دادن امانت…یکى از فضائل اخلاقى که در همه جوامع انسانى فضیلت شمرده مىشود، راستگویى و دورى از دروغگویى است. در قرآن کریم به گروه با ایمان دستور مىدهد که با گروه راستگو همراه باشید. چنانکه مىفرماید: [یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ]8؛اى افراد با ایمان! در مخالفت اوامر خدا بپرهیزید و با راستگویان همراه باشید».
در سوره احزاب بخشودگى و پاداش بزرگ را از آن گروهى مىداند که صفات برجستهاى داشته باشند که یکى از آنها، [الصادقین والصادقات]9؛یعنى مردان و زنان راستگو» است.
راستگویى امر فطرى و دروغگویى برخلاف آن استدر آغاز سخن یادآور شدیم که راستگویى یک فضیلت جهانى است و همه جوامع انسانى بر آن صحه مىگذارند. علت آن این است که راستگویى یک امر فطرى است و همه کودکان مادامى که دروغ از والدین یا دیگران ندیده یا نشنیدهاند، پیوسته راستگو مىباشند و در محیط فکر آنها جز صدق و صفا چیزى خودنمایى نمىکند و در حقیقت صدق در گفتار، ندایى است که همه انسانها آن را از درون وجود خویش مىشنوند و خلافگویى را یک حرکتى بر ضد این ندا مىدانند؛ لذا همه جهانیان بر این امر فطرى صحه نهاده و خلافگو را توبیخ مىکنند و در برخى از روایات بازگرداندن امانت در کنار راستگویى آمده است. امام صادق(ع) مىفرماید: «إن اللّه عز وجل لم یبعث نبیّاً الا بصدق الحدیث واداء الامانة إلى البر والفاجر؛10 خدا هیچ پیامبرى را اعزام نکرده؛ مگر اینکه در برنامه آنها بر دو مطلب تأکید کرده: راستگویى و پس دادن امانت به صاحب آن، اعم از نیکوکار و فاجر».
علت بازگویى این دو در یک جا این است که صدق بر دو نوع است: صدق زبانى و صدق فعلى و تحویل امانت هنگام درخواست مالک نوعى تصدیق و امتناع از آن نوعى دروغ است.
افراد دروغگو، بر دو نوعند؛ گاهى آنچنان در طول عمر، دروغ گفتهاند که کذب و دروغ براى آنان ملکه شده است. با این گروه کارى نداریم. سخن ما در مورد انسان پاکدامنى است که بهعللى کمکم به دروغ کشیده شده است؛ چنین فردى هنگام دروغگویى، در درون نوعى ناراحتى احساس مىکند؛ زیرا عملاً با زبان به تکذیب چشم و گوش پرداخته و برخلاف آنچه که دیده و یا شنیده و یا درک کرده است، سخن مىگوید. ولذا افراد هوشمند آثار اضطراب را در طرف احساس کرده و به سخن او اعتماد نمىکنند.
انگیزه دروغگویىدروغگویى بهخاطر یکرشته انگیزههاى گوناگون است؛ گاهى براى کسب مال و ثروت و گاهى براى حفظ موقعیت اجتماعى دروغ مىگویند و احیاناً حس حسد و بدخواهى او را به این عمل زشت وادار مىسازد که مىتوان وجه جامع انگیزهها را در یک جمله خلاصه کرد و آن «حس خودخواهى و غیر خودنخواهى» است؛ مسلماً انسانیت چنین فردى به حاشیه رفته و حیوانیت بر زندگى او حاکم گشته است.
بازتاب دروغگویى در جامعههر فردى از هر صنفى براى خود شخصیت و آبرو دارد. انسان دروغگو چند صباحى مىتواند موقعیت خود را در جامعه حفظ کند؛ اما آنگاه که بر اثر تکرار، پرده از کار او برافتاد، شخصیتش خدشهدار شده و بهتدریج سقوط مىکند.
تصدیق عملىمحور صدق و ملاک آن گزارش از حوادث است؛ ولى در برخى از آیات براى صدق شیوه دیگرى اشاره شده است و آن یکسان بودن گفتار و رفتار است؛ چنانکه مىفرماید: [یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ ٭ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ]11؛اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى-کنید!».
دروغهاى کوچک و بزرگبرخى از دروغ کوچک پرهیز نمىکنند و تصور آنان این است که به دروغ بزرگ کشیده نمىشود و این یک خیال خام است؛ زیرا انسان پیوسته زیادهطلب است و بهقول امام باقر(ع) «فان الرجل إذا کذب فی الصغیر اجترأ على الکبیر؛12 اگر انسان در موضوع کوچک دروغ گفت، به موضوع بزرگتر نیز کشیده مىشود».
گاهى دروغگویى به جایى مىرسد که بسا در حال روزه بودن به خدا دروغ نسبت مىدهد و از این راه روزه او باطل و کفاره بر او واجب مىشود. در زندگى گروهى از محدثان، به افرادى برمىخوریم که بهعنوان کذاب و وضاع توصیف شدهاند و مرحوم آیتاللّه امینى، 702 تن از این گروه را نام برده است.13
دروغ افراد نهتنها در زندگى انساناثر مىگذارد، گاهى ممکن است، در آفرینش اثرگذار باشد؛ چنانکه مىفرماید:
[تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا ٭ أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا]14؛نزدیک است بهخاطر این سخن، آسمانها از هم متلاشى گردند و زمین شکافته شود و کوهها بهشدت فرو ریزد؛ زیرا براى خداى رحمان فرزند نسبت دادهاند».
دستاویزى بهنام دروغ مصلحتآمیز«دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز»، مَثَل معروفى است که در جاى خود معنى صحیحى دارد؛ مثل جایى که بر اثر راستگویى خون انسانى ریخته مىشود یا مال محترمى به یغما گرفته مىشود و همچنین امثال آن؛ ولى نباید این مثل معروف، دستاویزى براى هر نوع دروغگویى باشد؛ آن هم بهخاطر مصالح شخصى. بنابراین دروغ، قبح و زشتى خود را در هیچ حالتى از دست نمىدهد؛ حتّى در جایى که مصلحتآمیز باشد؛ اما مصلحت موجود در دروغ گفتن، قبح دروغ را تا حدى جبران مىکند و بهاصطلاح علمى در صورت تزاحم، قبح دروغ و مصلحت لازمالاستیفاء، ملاک هر دو پایدار مىباشند. فقط بهخاطر اهمیت مصلحت مجوزى براى ارتکاب دروغ صادر مىشود.
..............................................
پی نوشتها1. منازل السائرین: 43.
2. اوصافالاشراف، 87.
3. الطلاق، 3.
4. ذاریات، 59.
5. تفسیر نورالثقلین: 5/135.
6. أسدالغابة ابناثیر مدخل «سعد».
7. کافی، 2/65 باب الإیمان والکفر، حدیث 5.
8. توبه، 119.
9. احزاب، 25.
10. کافی، 2/104، باب الإیمان والکفر، حدیث 1.
11 . صف: 2 و 3.
12. کافی، 2/338، باب الکذب حدیث 2.
13. الغدیر، 5/ 208 ـ 275.
14. مریم، 91 ـ 90.