لطیفه
شخصی میرود مهمانی. ناهار برایش خورشت کرفس میآورند. شام اسفناج و صبحانه هم نان و سبزی.
نزدیک ظهر میگوید: خواهش میکنم ناهار چیزی درست نکنید؛ خودم میروم توی باغچه علف میخورم!
مرد غریب
خسیسی از خیابانی رد میشد. دید مردی توی پیادهرو خوابیده. بیدارش کرد و پرسید: چرا اینجا خوابیدی؟
طرف گفت: من اینجا غریبم، جایی برای خواب ندارم!
مرد خسیس گفت: پس ما اینجا چهکارهایم؟ پاشو... پاشو... بریم تو کوچهی ما بخواب.
صرفهجویی
خسیسی به خانمش گفت: تا میرم پشتبام و برمیگردم، دو تا تخممرغ درست کن، باهم بخوریم.
مرد به پشتبام رفت پایش به لبهی بام گیر کرد و از آن بالا سقوط کرد پایین. هنگام سقوط وقتی از کنار پنجرهی آشپزخانه میگذشت، فریاد زد: یکی درست کن، یکی درست کن!
تنبل
دانشآموز: آقا اجازه! من فکر میکنم مستحق این نمرهی صفر نبودم.
معلم: بله منم موافقم؛ ولی ببخشید نمرهی کمتر از صفر نداریم!
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA