طنز, افق خانواده شماره خبر: ٣٤٣٩٤٠ ٠٠:٣٦ - 1393/03/23 ارسال به دوست نسخه چاپي
طنز شماره 116
بازی جالب!
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوایى، کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: «مایلى با همدیگر بازى کنیم؟» مهندس که میخواست استراحت کند، محترمانه عذر خواست و ...
Normal0falsefalsefalseEN-USX-NONEAR-SA
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوایى، کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: «مایلى با همدیگر بازى کنیم؟» مهندس که میخواست استراحت کند، محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: «بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سؤال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید، ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سؤال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم، من ۵ دلار به شما میدهم.» مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: «خوب، اگر شما سؤال مرا جواب ندادید، ۵ دلار بدهید، ولى اگر من نتوانستم سؤال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما میدهم.» این پیشنهاد چُرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازى کند. برنامهنویس نخستین سؤال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود ۳ پا دارد و وقتى پایین میآید ۴ پا؟» برنامهنویس نگاه تعجبآمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستوجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستوجو کرد. باز هم چیز بهدردبخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سؤال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد، ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالأخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مؤدبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سؤالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید!